این فیلم به زندگی «کریستوفر مککندلس»، دانشجوی دانشگاه «اموری» که یک ورزشکار نیز هست میپردازد. «کریستوفر» پس از فارغ التحصیلی، تصمیم میگیرد تا همهی ۲۴ هزار دلار پساندازش را به موسسهی OXFAM (که یک نهاد خیریهی بینالمللی است) اهدا کند. او حتی کیف پولش را نیز از بین میبرد و به سمت آلاسکا سفری را آغاز میکند تا در دنیای وحشی و دور از تمدن زندگی کند. او همراه خود تنها یک دوربین و یک اسلحه شکاری میبرد. «کریستوفر» در طول سفر با آدمهایی مواجه میشود که قبل از برخورد با سختیها و مشکلات طبیعت وحشی، مسیر زندگی او را تغییر میدهند...
این فیلم به زندگی «کریستوفر مککندلس»، دانشجوی دانشگاه «اموری» که یک ورزشکار نیز هست میپردازد. «کریستوفر» پس از فارغ التحصیلی، تصمیم میگیرد تا همهی ۲۴ هزار دلار پساندازش را به موسسهی OXFAM (که یک نهاد خیریهی بینالمللی است) اهدا کند. او حتی کیف پولش را نیز از بین میبرد و به سمت آلاسکا سفری را آغاز میکند تا در دنیای وحشی و دور از تمدن زندگی کند. او همراه خود تنها یک دوربین و یک اسلحه شکاری میبرد. «کریستوفر» در طول سفر با آدمهایی مواجه میشود که قبل از برخورد با سختیها و مشکلات طبیعت وحشی، مسیر زندگی او را تغییر میدهند...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
با دیدن این فیلم طوری پشمهایم ریخت که هرگز نخواهند رویید
(یه نقد خیلی ادبی) :|
خدایی فیلم خیلییییییییی خوبیه ولی کلا من یکی نقدایه شماهارو میخونم اصن دوس ندارم فیلمو دیگه ببینم انقد که میخواین شاخ چیزی بنویسین. ادمو گول نزنین انقد. اینم قبلا دیده بودم وگرنه نگاه نمیکردم با این کامنتای اجق وجق
عالی بود از این سبک لذت میبرم تنها میون دشت و بیابون
به سوی طبیعت وحشی into the wild
فیلمی از شون پن
شخصیتی که کاراکتر اصلی داشت تداعی کننده معنای آزادی بی حد و حصر نگاه (اولی) سارتری و شاید روح آزاد نیچه (روح= منظور روان است. نه ماهیتی ماورایی و جدا از جسم). فیلم حس و حال عجیبی داشت و به آدم منتقل میکرد. اصلا بلندت میکرد. میتونی کلیت کاری که کریستوفر انجام داد و نپذیری نقدش کنی ولی باز بلند میشی و عمیقا تاثیر میگیری و به فکر فرو میری.
قضاوت دیگران برات مهمه؟
آیا آرزوهات و دنبال میکنی؟
آیا اجازه میدی کسی یا چیزی مانع رسیدن تو به خواسته هات بشه؟
از منظر آزادی؛ آیا آزادی بی قانونی است یا انتخاب قانون صحیح؟ آزادی طبیعی که کریستوفر دنبال میکرد در تحقق انسان وحشی آزادی مطلق بود؟ آیا برگ درختان که تمثیل مشهوری از آزادی هستند بدون هیچ قانونی معلق می افتند یا درگیر قوانین سقوط آزاد و این همانی هستند؟
از منظر نچرالیسم؛ آیا دغدغه ها، اضطراب ها و هدف های ترسیم شده در دو قرن اخیر پوشالی و خودساخته هستند؟ آیا باید تایم لاین زندگی مون براساس انتخابی صورت بگیره که والدین یا جامعه انتظار دارند؟ آیا بهتر نیست گونه ی انسان هوشمند همچون گذشته ۱۰۰۰۰ ساله پیش خود به طبیعت بازگردد؟ بلی یا خیر؟ مطمئنا نمیشه باینری (۰ و ۱) به این سوالات پاسخ داد اما کریستوفر پاسخ مطلق خودش و میدونست!
با همه ی این پیام هایی که فیلم به خوبی میداد مواردی هم دیده میشد که باورپذیری مساله رو کم میکرد یا نیاز به مدرنیته رو پیش میکشید مثلا استفاده کریستوفر از عینک (میدونیم که اگه همین عینک نبود نسل بسیاری از افرادی که بینایی ضعیفی دارند منقرض میشد) یا استفاده از دارو (اورگانیک بودن همیشه خوب نیست انسان با ساخت یک آنتی بیوتیک ساده جلوی مرگ ۷۰ درصدی نسل بشر به خاطر عفونت و غذا رو گرفت) پس همیشه طبیعی بودن هم خوب نیست! محصولات طبیعی هم یونیک و ایده آل نیستند! درمان گیاهی و هومیوپاتی و... هم امروز شبه علمی بیش نیستند. ما انسان ها برای حیات بیشتر خود روند اولوشن (فرگشت) گونه ی خودمون رو هم دستکاری کردیم که از جهاتی بسیار مفید هم بود.
در هر صورت
این فیلم و حتما توصیه میکنم.
با دیدنش حس های جدیدی رو تجربه خواهید کرد و به فکر فرو میرید.
فیلمی که سوال ایجاد کنه ارزشمنده
۸.۵ از ۱۰
وقتی که فیلم به دل طبیعت وحشی را می بینیم آنوقت است که پی می بریم چگونه یک فیلم می تواند زندگی ما را دگرگون کند. زمانی که در فضای فیلم قرار می گیری آن وقت است که بیرون آمدن از آن بسیار دشوار می شود؛ فیلم ذهنتان را به چالش می گیرد و دست از سرتان برنمی دارد. این فیلم فراتر از واقعیت است، خود زندگی است.
خوشی زمانی واقعی هست که به اشتراک گذاشته شود.
پ.ن، نم دونم چطور این فیلم زیبا رو وصف کنم.
فقط می تونم بهتون بگم که اون رو ببینید و لذت ببرید.
منم همیشه دلم میخواست یه سوپرولگرد بشم ولی هیچوقت جراعتشو نداشتم وقتی این فیلمو دیدم احساس کردم یه جورایی داره داستان همه ما ها رو روایت میکنه که توی یه تکرار بی معنی از وقایع زندگی مون گیر کردیم و بدون هیچ لذتیداریم عمرمون رو سپری میکنیم
زندگی انسان امروزی: تولد، مدرسه، دانشگاه، کار پیدا کردن، ازدواج، بچه دار شدن، بازنشستگی، مرگ. یک ریتم تکراری که اکثریت ما دنبال میکنیم رعایت کردن هزار جور قانون اجتماعی، کاری، فامیلی و...
یک جورایی مثل ماتریکس میمونه. سیستمی که همه گرفتارش هستند و دارن براش کار میکنن بدون اینکه خبر داشته باشند. افرادی مثل کریستوفر همون هایی هستند که از این ماتریکس خارج میشن و محدودیت ها رو قبول نمیکنن و آزادی واقعی رو تجربه میکنند.
سلام .در یک کلام عالی بود.بهترین جمله این فیلم اون قسمتی بود که کریستوفر بالای کوه به پیرمرد گفت: تو اشتباه می کنی اگر فکر می کنی که خیلی از لذت های زندگی تو رابطه با مردم بدست میاد خدا این همه چیز اطراف ما قرار داده همه چیز هرچیزی که ما لازم داشته باشیم فقط کافیه که مردم نگاهشون به چیز هایی که دارن رو تغییر بدن.