بازيگري به نام «نيکي گريس» (درن) دل باخته ي بازيگر مرد نقش مقابل خود، «دون برک» (تروکس) در فيلم جديدش مي شود. پس از چندي «گريس» در مي يابد که زندگي او بر طبق وقايع فيلمي که در آن بازي مي کند، پيش مي رود...
بازيگري به نام «نيکي گريس» (درن) دل باخته ي بازيگر مرد نقش مقابل خود، «دون برک» (تروکس) در فيلم جديدش مي شود. پس از چندي «گريس» در مي يابد که زندگي او بر طبق وقايع فيلمي که در آن بازي مي کند، پيش مي رود...
۱. ديويد لينچ: آمريکائی، کارگردان مالهالند درايو ۲. مارتين اسکورسيزی: آمريکائی، کارگردان دار و دسته های نيويورکی ۳. جوئل و اتان کوئن: آمريکائی، سازندگان فيلم های فارگو و سنگدلی تحمل ناپذير ۴. استيون سودربرگ: آمريکائی، کارگردان ارين براکوويچ و سولاريس ۵. ترنس ماليک: آمريکائی، کارگردان خط قرمز باريک ۶. عباس کيارستمی: ايرانی، بهترين کارگردان غير آمريکائی اين فهرست ۷. ارول موريس: آمريکائی، مستند ساز ۸. هايائو ميازاکی: ژاپنی، انيماتور ۹. ديويد کروننبرگ: کانادائی، کارگردان عنکبوت ۱۰. ترنس ديويس: بريتانيائی بهترين کارگردان بريتانيائی فهرست ۱۱. لوکاس موديسون: سوئدی، کارگردان ليليا برای هميشه ۱۲. لين رمزی: بريتانيائی، بهترين کارگردان زن فهرست ۱۳. بلا تار: مجاری ۱۴. ونگ کار وای: هنگ کنگی ۱۵. پدرو آلمادووار: اسپانيائی برنده اسکار بهترين فيلمنامه اصيل برای فيلم با او حرف بزن کوئنتين تارانتينو کارگردان هفدهم فهرست ۱۶. تاد هينز: آمريکائی، کارگردان دور از بهشت ۱۷. کوئنتين تارانتينو: آمريکائی کارگردان قصه عامه پسند و بيل را بکش ۱۸. سای مينگ ليانگ: تايوانی کارگردان خداحافظ دراگون اين(Goodbye Dragon Inn) ۱۹. اوکی کوريسماکی: فنلاندی کارگردان مرد بدون گذشته ۲۰. مايکل وينترباتم: بريتانيائی برای جايزه خرس طلائی از جشنواره فيلم برلين برای فيلم در اين دنيا ۲۱. پل توماس اندرسون: آمريکائی، کارگردان ماگنوليا ۲۲. مايکل هانکه: اتريشی ۲۳: والتر سالس: برزيلی، کارگردان ايستگاه مرکزی ۲۴: الکساندر پين: آمريکائی، کارگردان درباره اشميت ۲۵. اسپايک جونز: آمريکائی، کارگردان جان مالکوويچ بودن ۲۶. الکساندر سوخوروف: روسی ۲۷. آنگ لی: هنگ کنگی، کارگردان ببر خيزان، اژدهای پنهان و هالک ۲۸. مايکل مور: آمريکائی، کارگردان مستند بولينگ برای کلمباين ۲۹. وس اندرسون: آمريکائی، کارگردان تننبام های سلطنتی ۳۰. تاکه شی کيتانو: ژاپنی، کارگردان برادر و عروسک ها ۳۱. ريچارد لينکليتر: آمريکائی، کارگردان مدرسه راک ۳۲. گاسپار نوئه: فرانسوی، کارگردان بازگشت ناپذير ۳۳. پاول پاوليکوفسکی: لهستانی، بريتانيائی ۳۴. ديويد او راسل: آمريکائی، کارگردان سه شاه ۳۵. لری و اندی واچووسکی: آمريکائی، سازندگان سه گانه ماتريس ۳۶: سميرا مخملباف: ايرانی، جوان ترين کارگردان فهرست ۳۷: لارس فون تريه: دانمارکی، برنده نخل طلا برای فيلم رقصنده در تاريکی ۳۸: تاکه شی ميکه: ژاپنی ۳۹: ديويد فينچر: آمريکائی، کارگردان هفت و باشگاه مبارزه ۴۰. گاس ون سنت: آمريکائی، برنده جايزه نخل طلا از آخرين دوره جشنواره فيلم کن برای فيلم فيل
22
saeedmolavi95
۲ سال پیش
پیچیده ترین فیلم لینچ
19
apss606
۹ سال پیش
لینچ بعد از این فیلم بسیار سنگین سورئالیستی خود ۱۰ سال استراحت کرد لینچ عزیز بس است استراحت پاشو بیا یه چند تا فیلم دیگه بساز،هیچ کس مثل تو نیست
18
onc
۱۰ سال پیش
مرسی از دارن عزیز برای این لیست
نکته اول اینکه چقدر جالب که روزنامه گاردین هم با من همسلیقه هستش که دیوید لینچ برترین کارگردان زنده دنیاست(قابل توجه دوستانی که حرف من رو قبول نداشتند!)
نکته دوم اینکه دم کیارستمی گرم این مرد تموم نشدنیه.....
نکته سوم خاک بر سر اون منتقدینی که سوخوروف در رده بیست و ششم قرار دادند! رتبه سوخوروف باید دوم باشه....
13
Mohammad Ghasemi
۱۰ سال پیش
من یک توضیح اول میدم تا یک وقت سو تفاهمی پدید نیاد . این فیلم تنها با یک دوربین گرفته شده و هیچ zoom out و zoom in درش وجود نداره جز یک صحنه که تلفن نشون داده می شه . . . البته شناخت سایرن و آلیس در سرزمین عجایب و نقد فلسفه ی آلیس در سرزمین عجایب از مهم ترین اصولی است که باید قبل دیدن این فیلم و سه فیلم (( بزرگراه گمشده ، جاده ی مالهالند و اینلند امپایر )) کاملاً درک شود و این موضوع رو باید مد نظر قرار داد که هر کارگردانی از بروز های درونی و کودکی خود نیز کلمات را ملتهب می کند . دوست عزیزم جناب مولوی خدمت شما عرض کنم که این فیلم به ظاهر کسل کننده و درهم و برهم که دیالوگ های بی معنی ولی مونولوگ های بامعنی دارد تقریباً قسمتی از حلقه ی گمشده ی اینلند امپایر رو نمایان می کند . لینچ عاشق راز و رمز است و از وجود این ویژگی در فیلم هایش لذت می برد . به قول یکی از دوستانم لینچ سبکی ندارد و لینچ خود لینچ است و تمام . . . من دقیق نمی دونم برداشت ضمنی شما از اینلند امپایر چیست ، ولی اینلند امپایر یک حکایت یک سلسله وقایع از اوکراین و سپس در لهستان و سپس در منطقه ی اینلند امپایر در لس انجلس است . بیشتر روایت حول مردی می چرخید که زنی به نام نیکی رو به دردسر انداخته بود . کشف این نکته رو در دیالوگی که نیکی با دکتر روانشناس در پیش داره میشه فهمید . این مرد که نیکی رو به دردسر انداخته توانایی هیپنوتیزم کردن دیگران را به خوبی دارد و در یک سیرک در همان منطقه ی دریای بالتیک که به لهستان ساحل دارد کار می کند که همسر نیکی نیز در آنجا مسئول نگه داری حیوانات است . داستان گره ای عجیب با قاچاق و فرار دختران اوکراینی به امریکا دارد که از مرز لهستان می گذرند و به امریکا سفر می کنند . احتمالاً رمزی در فیلم هست که سیرک لهستانی رو به این معقوله ی قاچاق دختران اوکراینی مرتبط میکنه که من هنوز متوجه نشدم چون زیاد با دقت خیلی زیاد هنوز بررسی نکردم . جابجا شدن زمان و عدم ثبوت مکان زمان به فلسفه ی آلیس در سرزمین عجایب اشاره دارد و این قصه اول فیلم زمانی که مرد هیپتوزم گر از پیر مردی که به ظاهر قدرتمند و ثروتمند می رسد (( که من حدس می زنم رییس سیرک است )) درخواست یک دریچه برای ورود می کند و در سکانس بعدی خرگوشی را در نور می بینیم که ناپدید می شود . خرگوش اولین حیوانی است که آلیس در سرزمین عجایب رویت می کند . بعد سکانس به خانواده ی سه نفره ی این سه خرگوش می رسد . احتمالاً لینچ تعدادی دیالوک را نامظم کرده و به بازیگران داده تا اجرا کنند . اما اعمال آن ها بدون در نظر گیری دیالوگ ها قابل تفسیر است و می توان هدف کارگردان را درک کرد . خروج مکرر کاراکتر مرد از درب و به هیجان درآمدن و تشویق حین ورود هر یک از این اشخاص به داخل اتاق یک نمادگرایی رمز گونه دارد و مکث هایی که بین دیالوگ ها می شود و هیچ اتفاقی نمی افتد نشان از روایت افسردگی و جمودی است که در بین افراد یک خانواده می تواند شکل بگیرد که به عدم درک متقابل آن ها تبدیل می شود . تقریباً اشاره ای هم به این که مرد سر کار است و زن فقط در و دیوار را نگاه می کند تا مرد بیاید و شب شود نیز می شود و تا حدی تصور می کنم که به توهمات وحشتناک و ترس از آینده در قالب مونولوگ ها و تصویر کردن یک موجود ترسناک در تصور و خیال این سه شخص در حال بیان است . جایی که با باز شدن در صدای جیغ شنیده می شود و در اینلند امپایر نیکی تیر چهارم را از کلت به سمت مرد هیپنوتیزم گر پرتاب می کند یک تطبیق به جا دارد و حینی که کاراکتر مرد خرگوش ها پاسخ تلفن را می دهد و در فیلم rabbits صدایی نمی شنوید و در فیلم اینلند امپایر می شنوید که نیکی فریاد می زند بیلی نیز یک تطبیق است . ضمن این مطلب داستانی که نیکی برای ایفای نقش در فیلم آن در اینلند امپایر انتخاب شده یک داستان از کولی های لهستانی است به نام ۴۷ . ۴۷ عدد نحسی در دید کولی های لهستانی محسوب می شود . احتمال می دم که منظور لینچ از مشاهده ی اتاق ۴۷ در اینلند امپایر اتاقی است که در آن جمود و افسردگی گریبان انسان را می گیرد و اتاقی که خرگوش ها در آن زندگی می کنند نیز همان اتاق ۴۷ است . اما خیلی بیش از این ها رمز گذاری در این فیلم می بینیم و در دیالوگ ها و حرکات تکراری کاراکتر های اوکراینی اینلند امپایر پر از رمز و راز است که همان عدم ثبوت مکان زمان را به راحتی و به شکل رویا گونه به درک آدم می رساند . و ارتباط فیلم rabbits با جاده ی مالهالند و بزرگراه گمشده به همان عدم ثبات شخصیت هنرمندان که در اینلند امپایر به آن اشاره شده است بر می گردد که اگر بخواهیم تفسیر کنیم که منظور این کارگردان از این رمز نگاری ها برای ماندگاری فیلم هایش چیست باید کتابی قطور بنویسیم که بنده نیز از نوشتن این کتاب عاجز هستم و فقط به همین کشف های خود بسنده می کنم .
11
onc
۱۰ سال پیش
کسانی مثل انگ لی و واچوفسکی ها و سالس و دیوید او راسل و چند نفر دیگه که اصلا حتی به کارگردان خوب هم نزدیک نیستند چه برسه بخواند که بهترین باشند!!!
9
ifssinfo
۱۰ سال پیش
بله؛ این دیوید لینچ است:
از محاسن فیلم‌های لینچ این است که دست منتقدان را برای هرگونه نقد و تفسیر و بازخوانی باز می‌گذارد و روایت‌های درهم و سردرگم فیلم‌های اخیرش دریای بی کرانی است که سوداگران او به راحتی در آن خودخواسته غرق می شوند و هرآنچه دوست می دارند، می گویند و به دست و می آورند و عاشقانه آن را ستایش می کنند. چه ایرادی دارد؟ لینچ همین است؛ اصلا سینما همین است. خواه شکاری بزرگ از دریافت این جادوی جادویی بدست آورند و خواه هیچ. چه فرقی دارد. مهم لذتی است که از درک اثر می بری. جمله قدیمی و لطیفی وجود دارد که میگوید: این درست که ویژگی یک اثر هنری ناب گاهی این است که از خالق خود پیشی می‌گیرد و دیگر دستافرید از پیش تعیین شده‌ی سازنده‌اش نیست. پدر ژپتو کی گمان می‌برد پینو کیو این همه روایت بیافریند؟
موفق باشید
5
Mohammad Ghasemi
۱۰ سال پیش
کلاً لینچ رو هزار بار ببینی باز هم نمی فهمی چون عمق تصور ناخودآگاه آدم آنقدر بالاست که خود لینچ هم این رو نمی دونه و فقط از قواعد ترکیبی طبیعت درست استفاده میکنه همین
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
۴۰ کارگردان برتر منتخب روزنامه گاردين:
۱. ديويد لينچ: آمريکائی، کارگردان مالهالند درايو
۲. مارتين اسکورسيزی: آمريکائی، کارگردان دار و دسته های نيويورکی
۳. جوئل و اتان کوئن: آمريکائی، سازندگان فيلم های فارگو و سنگدلی تحمل ناپذير
۴. استيون سودربرگ: آمريکائی، کارگردان ارين براکوويچ و سولاريس
۵. ترنس ماليک: آمريکائی، کارگردان خط قرمز باريک
۶. عباس کيارستمی: ايرانی، بهترين کارگردان غير آمريکائی اين فهرست
۷. ارول موريس: آمريکائی، مستند ساز
۸. هايائو ميازاکی: ژاپنی، انيماتور
۹. ديويد کروننبرگ: کانادائی، کارگردان عنکبوت
۱۰. ترنس ديويس: بريتانيائی بهترين کارگردان بريتانيائی فهرست
۱۱. لوکاس موديسون: سوئدی، کارگردان ليليا برای هميشه
۱۲. لين رمزی: بريتانيائی، بهترين کارگردان زن فهرست
۱۳. بلا تار: مجاری
۱۴. ونگ کار وای: هنگ کنگی
۱۵. پدرو آلمادووار: اسپانيائی برنده اسکار بهترين فيلمنامه اصيل برای فيلم با او حرف بزن
کوئنتين تارانتينو کارگردان هفدهم فهرست
۱۶. تاد هينز: آمريکائی، کارگردان دور از بهشت
۱۷. کوئنتين تارانتينو: آمريکائی کارگردان قصه عامه پسند و بيل را بکش
۱۸. سای مينگ ليانگ: تايوانی کارگردان خداحافظ دراگون اين(Goodbye Dragon Inn)
۱۹. اوکی کوريسماکی: فنلاندی کارگردان مرد بدون گذشته
۲۰. مايکل وينترباتم: بريتانيائی برای جايزه خرس طلائی از جشنواره فيلم برلين برای فيلم در اين دنيا
۲۱. پل توماس اندرسون: آمريکائی، کارگردان ماگنوليا
۲۲. مايکل هانکه: اتريشی
۲۳: والتر سالس: برزيلی، کارگردان ايستگاه مرکزی
۲۴: الکساندر پين: آمريکائی، کارگردان درباره اشميت
۲۵. اسپايک جونز: آمريکائی، کارگردان جان مالکوويچ بودن
۲۶. الکساندر سوخوروف: روسی
۲۷. آنگ لی: هنگ کنگی، کارگردان ببر خيزان، اژدهای پنهان و هالک
۲۸. مايکل مور: آمريکائی، کارگردان مستند بولينگ برای کلمباين
۲۹. وس اندرسون: آمريکائی، کارگردان تننبام های سلطنتی
۳۰. تاکه شی کيتانو: ژاپنی، کارگردان برادر و عروسک ها
۳۱. ريچارد لينکليتر: آمريکائی، کارگردان مدرسه راک
۳۲. گاسپار نوئه: فرانسوی، کارگردان بازگشت ناپذير
۳۳. پاول پاوليکوفسکی: لهستانی، بريتانيائی
۳۴. ديويد او راسل: آمريکائی، کارگردان سه شاه
۳۵. لری و اندی واچووسکی: آمريکائی، سازندگان سه گانه ماتريس
۳۶: سميرا مخملباف: ايرانی، جوان ترين کارگردان فهرست
۳۷: لارس فون تريه: دانمارکی، برنده نخل طلا برای فيلم رقصنده در تاريکی
۳۸: تاکه شی ميکه: ژاپنی
۳۹: ديويد فينچر: آمريکائی، کارگردان هفت و باشگاه مبارزه
۴۰. گاس ون سنت: آمريکائی، برنده جايزه نخل طلا از آخرين دوره جشنواره فيلم کن برای فيلم فيل
پیچیده ترین فیلم لینچ
لینچ بعد از این فیلم بسیار سنگین سورئالیستی خود ۱۰ سال استراحت کرد
لینچ عزیز بس است استراحت پاشو بیا یه چند تا فیلم دیگه بساز،هیچ کس مثل تو نیست
مرسی از دارن عزیز برای این لیست
نکته اول اینکه چقدر جالب که روزنامه گاردین هم با من همسلیقه هستش که دیوید لینچ برترین کارگردان زنده دنیاست(قابل توجه دوستانی که حرف من رو قبول نداشتند!)
نکته دوم اینکه دم کیارستمی گرم این مرد تموم نشدنیه.....
نکته سوم خاک بر سر اون منتقدینی که سوخوروف در رده بیست و ششم قرار دادند! رتبه سوخوروف باید دوم باشه....
من یک توضیح اول میدم تا یک وقت سو تفاهمی پدید نیاد .
این فیلم تنها با یک دوربین گرفته شده و هیچ zoom out و zoom in درش وجود نداره جز یک صحنه که تلفن نشون داده می شه . . .
البته شناخت سایرن و آلیس در سرزمین عجایب و نقد فلسفه ی آلیس در سرزمین عجایب از مهم ترین اصولی است که باید قبل دیدن این فیلم و سه فیلم (( بزرگراه گمشده ، جاده ی مالهالند و اینلند امپایر )) کاملاً درک شود و این موضوع رو باید مد نظر قرار داد که هر کارگردانی از بروز های درونی و کودکی خود نیز کلمات را ملتهب می کند .
دوست عزیزم جناب مولوی خدمت شما عرض کنم که این فیلم به ظاهر کسل کننده و درهم و برهم که دیالوگ های بی معنی ولی مونولوگ های بامعنی دارد تقریباً قسمتی از حلقه ی گمشده ی اینلند امپایر رو نمایان می کند .
لینچ عاشق راز و رمز است و از وجود این ویژگی در فیلم هایش لذت می برد .
به قول یکی از دوستانم لینچ سبکی ندارد و لینچ خود لینچ است و تمام . . .
من دقیق نمی دونم برداشت ضمنی شما از اینلند امپایر چیست ، ولی اینلند امپایر یک حکایت یک سلسله وقایع از اوکراین و سپس در لهستان و سپس در منطقه ی اینلند امپایر در لس انجلس است .
بیشتر روایت حول مردی می چرخید که زنی به نام نیکی رو به دردسر انداخته بود .
کشف این نکته رو در دیالوگی که نیکی با دکتر روانشناس در پیش داره میشه فهمید .
این مرد که نیکی رو به دردسر انداخته توانایی هیپنوتیزم کردن دیگران را به خوبی دارد و در یک سیرک در همان منطقه ی دریای بالتیک که به لهستان ساحل دارد کار می کند که همسر نیکی نیز در آنجا مسئول نگه داری حیوانات است .
داستان گره ای عجیب با قاچاق و فرار دختران اوکراینی به امریکا دارد که از مرز لهستان می گذرند و به امریکا سفر می کنند .
احتمالاً رمزی در فیلم هست که سیرک لهستانی رو به این معقوله ی قاچاق دختران اوکراینی مرتبط میکنه که من هنوز متوجه نشدم چون زیاد با دقت خیلی زیاد هنوز بررسی نکردم .
جابجا شدن زمان و عدم ثبوت مکان زمان به فلسفه ی آلیس در سرزمین عجایب اشاره دارد و این قصه اول فیلم زمانی که مرد هیپتوزم گر از پیر مردی که به ظاهر قدرتمند و ثروتمند می رسد (( که من حدس می زنم رییس سیرک است )) درخواست یک دریچه برای ورود می کند و در سکانس بعدی خرگوشی را در نور می بینیم که ناپدید می شود .
خرگوش اولین حیوانی است که آلیس در سرزمین عجایب رویت می کند .
بعد سکانس به خانواده ی سه نفره ی این سه خرگوش می رسد .
احتمالاً لینچ تعدادی دیالوک را نامظم کرده و به بازیگران داده تا اجرا کنند .
اما اعمال آن ها بدون در نظر گیری دیالوگ ها قابل تفسیر است و می توان هدف کارگردان را درک کرد .
خروج مکرر کاراکتر مرد از درب و به هیجان درآمدن و تشویق حین ورود هر یک از این اشخاص به داخل اتاق یک نمادگرایی رمز گونه دارد و مکث هایی که بین دیالوگ ها می شود و هیچ اتفاقی نمی افتد نشان از روایت افسردگی و جمودی است که در بین افراد یک خانواده می تواند شکل بگیرد که به عدم درک متقابل آن ها تبدیل می شود .
تقریباً اشاره ای هم به این که مرد سر کار است و زن فقط در و دیوار را نگاه می کند تا مرد بیاید و شب شود نیز می شود و تا حدی تصور می کنم که به توهمات وحشتناک و ترس از آینده در قالب مونولوگ ها و تصویر کردن یک موجود ترسناک در تصور و خیال این سه شخص در حال بیان است .
جایی که با باز شدن در صدای جیغ شنیده می شود و در اینلند امپایر نیکی تیر چهارم را از کلت به سمت مرد هیپنوتیزم گر پرتاب می کند یک تطبیق به جا دارد و حینی که کاراکتر مرد خرگوش ها پاسخ تلفن را می دهد و در فیلم rabbits صدایی نمی شنوید و در فیلم اینلند امپایر می شنوید که نیکی فریاد می زند بیلی نیز یک تطبیق است .
ضمن این مطلب داستانی که نیکی برای ایفای نقش در فیلم آن در اینلند امپایر انتخاب شده یک داستان از کولی های لهستانی است به نام ۴۷ .
۴۷ عدد نحسی در دید کولی های لهستانی محسوب می شود .
احتمال می دم که منظور لینچ از مشاهده ی اتاق ۴۷ در اینلند امپایر اتاقی است که در آن جمود و افسردگی گریبان انسان را می گیرد و اتاقی که خرگوش ها در آن زندگی می کنند نیز همان اتاق ۴۷ است .
اما خیلی بیش از این ها رمز گذاری در این فیلم می بینیم و در دیالوگ ها و حرکات تکراری کاراکتر های اوکراینی اینلند امپایر پر از رمز و راز است که همان عدم ثبوت مکان زمان را به راحتی و به شکل رویا گونه به درک آدم می رساند .
و ارتباط فیلم rabbits با جاده ی مالهالند و بزرگراه گمشده به همان عدم ثبات شخصیت هنرمندان که در اینلند امپایر به آن اشاره شده است بر می گردد که اگر بخواهیم تفسیر کنیم که منظور این کارگردان از این رمز نگاری ها برای ماندگاری فیلم هایش چیست باید کتابی قطور بنویسیم که بنده نیز از نوشتن این کتاب عاجز هستم و فقط به همین کشف های خود بسنده می کنم .
کسانی مثل انگ لی و واچوفسکی ها و سالس و دیوید او راسل و چند نفر دیگه که اصلا حتی به کارگردان خوب هم نزدیک نیستند چه برسه بخواند که بهترین باشند!!!
بله؛ این دیوید لینچ است:
از محاسن فیلم‌های لینچ این است که دست منتقدان را برای هرگونه نقد و تفسیر و بازخوانی باز می‌گذارد و روایت‌های درهم و سردرگم فیلم‌های اخیرش دریای بی کرانی است که سوداگران او به راحتی در آن خودخواسته غرق می شوند و هرآنچه دوست می دارند، می گویند و به دست و می آورند و عاشقانه آن را ستایش می کنند.
چه ایرادی دارد؟ لینچ همین است؛ اصلا سینما همین است. خواه شکاری بزرگ از دریافت این جادوی جادویی بدست آورند و خواه هیچ.
چه فرقی دارد. مهم لذتی است که از درک اثر می بری.
جمله قدیمی و لطیفی وجود دارد که میگوید: این درست که ویژگی یک اثر هنری ناب گاهی این است که از خالق خود پیشی می‌گیرد و دیگر دستافرید از پیش تعیین شده‌ی سازنده‌اش نیست. پدر ژپتو کی گمان می‌برد پینو کیو این همه روایت بیافریند؟
موفق باشید
کلاً لینچ رو هزار بار ببینی باز هم نمی فهمی
چون عمق تصور ناخودآگاه آدم آنقدر بالاست که خود لینچ هم این رو نمی دونه و فقط از قواعد ترکیبی طبیعت درست استفاده میکنه
همین