داستان درباره یک نابغه به نام ماکسیمیلیان کوهن است که در نظریه اعداد کار میکند و اعتقاد دارد که جهان از عدد ساخته شده است. او برای بدست آوردن قابلیت پیش بینی بازار بورس از یک ابر کامپیوتر به نام «ایوکلید» (اقلیدس)استفاده میکند که معادلاتی را که بر اساس چند میلیارد متغییر درست کرده است حل کند. سر و کار ماکسیمیلیان رفته رفته با چند روحانی کابالا میافتد که اعتقاد دارند از طریق ریاضی میتوان به اسم اعظم خداوند پی برد. وی این مفهوم را پیگیری میکند و …
داستان درباره یک نابغه به نام ماکسیمیلیان کوهن است که در نظریه اعداد کار میکند و اعتقاد دارد که جهان از عدد ساخته شده است. او برای بدست آوردن قابلیت پیش بینی بازار بورس از یک ابر کامپیوتر به نام «ایوکلید» (اقلیدس)استفاده میکند که معادلاتی را که بر اساس چند میلیارد متغییر درست کرده است حل کند. سر و کار ماکسیمیلیان رفته رفته با چند روحانی کابالا میافتد که اعتقاد دارند از طریق ریاضی میتوان به اسم اعظم خداوند پی برد. وی این مفهوم را پیگیری میکند و …
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
من همین الان این اثر معرکه رو تماشا کردم و الان ۱۹:۵۹ به تاریخ ۱۳۹۵/فروردین/۸ هستش !!!
اصن یه وضعیه الان ... فقط میگم این فیلم رو تماشا کنید تا حال منو درک کنید ... همین ...
آرونفسکی از جهت پرداخت به مفاهیم عمیق فلسفی و کالیبره کردن آنها برای مخاطب به صورتی روان و در عین حال جذاب یکی ازموفق ترین کارگردان های مستقل هالیوود است
آغاز مسیر حیرت انگیز مکتب آرونوفسکی ... کارگردان و سناریستی حرفه ای که بر خلاف بسیاری، مسیر حرفه ای خود را بصورت آکادمیک آغاز کرده است (دانشگاه هاروارد و موسسه فیلم آمریکا). به شخصه آینده ی روشنی را مقابل ایشان میبینم.
برای بینندگانی که آثار آرونوفسکی را دنبال می کنند واقعا تماشای این فیلم واجب است.
مزرعه داری یک جفت خرگوش دارد. این خرگوش‌ها از سن یک ماهگی به بعد، در هر ماه یک جفت خرگوش به دنیا می‌آورند. با این فرض که خرگوش‌ها هرگز نمی‌میرند، مزرعه‌دار در نهایت صاحب چند خرگوش خواهد بود؟
این سوالی بود که امپراتور فردریک دوم در سال ۱۲۲۵ برای ریاضی‌دانان شهر پیزا مطرح کرد و تنها کسی که جواب را یافت و طبیعتاً مسایقه را برد لئونارد فیبوناچی، جهانگرد ایتالیایی بود. او مسئله را خیلی ساده حل کرد:
در ماه اول مزرعه‌دار یک جفت خرگوش دارد.
در ماه دوم باز هم یک جفت دارد، چون خرگوش‌ها هنوز به سن بلوغ نرسیده‌اند.
در ماه سوم خرگوش‌ها زادآوری می‌کنند که نتیجه دو جفت خرگوش برای مزرعه‌دار است.
در ماه چهارم جفت خرگوش اول زادآوری می‌کنند ولی جفت خرگوش‌های دوم هنوز به سن بلوغ نرسیده‌اند. بنابراین مزرعه‌دار سه جفت خرگوش خواهد داشت.
ماه پنجم: جفت خرگوش‌های اول و دوم هر کدام دو جفت دیگر به جمعیت خرگوش‌ها اضافه می‌کنند و جفت خرگوش‌های سوم در انتظار بلوغ‌اند. بنابراین نتیجه ۵ جفت خرگوش است.
هر ماه که می‌گذرد خرگوش‌های مزرعه‌دار به ترتیب زیر به زاد و ولد ادامه می‌دهند:
... ،۱,۱,۲,۳,۵,۸,۱۳,۲۱,۳۴,۵۵,۸۹,۱۴۴,۲۳۳
آرنوفسکی اولین فیلم بلندش را با نام عدد پی در سال ۱۹۹۸ ساخت. با این فیلم آرنوفسکی موفق به کسب جایزه بهترین نویسنده توسط جشنواره ساندنس شد. داستان فیلم درباره ی یک نابغه به نام ماکسیمیلیان کوهن است که بر روی نظریه اعداد کار می‌کند و اعتقاد دارد که جهان از روابط عددی ساخته شده است. او برای بدست آوردن قابلیت پیش بینی بازار بورس از یک ابر کامپیوتر به نام «ایوکلید» (اقلیدس) استفاده می‌کند که معادلاتی را که بر اساس چند میلیارد متغییر درست کرده است حل کند. سر و کار ماکسیمیلیان رفته رفته با چند روحانی کابالا می‌افتد که اعتقاد دارند از طریق ریاضی می‌توان به اسم اعظم خداوند پی برد. وی این مفهوم را پیگیری می‌کند و ...
تصویر سازی و فیلمبرداری منحصر به فرد و مدرن متیو لیباتیک، اشکال مشابه به نمودار اعداد فیبوناچی در طبیعت را به ما نشان می دهد و تکان شدید دوربین هنگام آغاز سردرد ماکسیمیلیان، سردرد را به تماشاگر القا می کند. نورپردازی و طراحی صحنه شگفت انگیز فیلم به کمک آن می آید تا ما را در فضای شخصیت اصلی فیلم قرار می دهد، طوری که تماشاگر حتی یک شخصیت ماشینی به نام اقلیدس را زنده احساس می کند.
موسیقی عصر جدید فیلم تاثیر به سزایی در فیلم دارد. کلینت منسل توانست آن قدر در داستان فیلم و شخصیت های فیلم فرو رود تا چنین اثری هم آهنگ با فیلم بسازد. همچین اثری ما را به یاد بنیان گذاران موسیقی عصر جدید مثلاِرا و اِنیگما می اندازد و ما را در قالب نورون های مغزی قرار می دهد که به سرعت در کل بدن در حال حرکت هستند. موسیقی مثل معادلات ریاضی است و با گوش دادن به آن یاد اعداد و ارقام می افتیم . در تمام صحنه های فیلم، موسیقی همراه با فیلمنامه، فیلمبردازی، بازیگری و... حس هایی مثل سردرد، دیوانگی، سرعت و هیجان را به خوبی به تماشاگر منتقل می کند.
روند پیش روی داستان و تدوین آن یکی نقاط قوت این فیلم است که آرنوفسکی توانست این کار را به نحو احسنت انجام دهد. فیلمنامه ای که او نوشت دارای دیالوگ های عمیقی است و جالب اینجاست که مخاطبان را از هر قشری به فکر وا می دارد و در این زمینه آرنوفسکی به هدفش رسیده است.
ماکسیمیلیان، یهودیان، سیاستمداران، هرکدام به دلیلی به دنبال کشف حقیقت هستی هستند؛ سیاستمدارن جهت کسب قدرت بیشتر و کنترل بازار بورس، ماکسیمیلیان جهت پیدا کردن پاسخ سؤالاتش، یهودیان جهت ایجاد ارتباط با خداوند و کسب قدرت؛ ولی در فیلم متوجه می شویم حقیقت هستی چیزی فراتر از درک انسانی است و به جهان بینی وسیع تری نیاز دارد. تلاش برای درک چنین چیزی موجب دیوانگی می شود چون پاسخی وجود ندارد که ما متوجه آن شویم و راه نجات این است که تنها نظاره گر چنین خلقتی شویم و به دنبال راز خلقتش نباشیم.
فیلمی خاص از کارگردانی خاص برای مخاطبی خاص
این فیلم به همان اندازه که از نامش بر می آید به دنبال اعداد و ارقامی است که هدفی عظیم را زیر نظر دارد.
فیلم در ابتدا حرف بزرگی برای گفتن ندارد اما رفته رفته با ورود کارکتر های غیر قابل پیش بینی به هدفی عظیم تغییر مسیر میدهد و کم کم فضای فیلم به سوی معمایی بزرگ و قابل تامل سوق داده میشود.
آرنوفسکی در اولین اثر بلند سینمایی اش قدم به سمت موضوعی برداشته که ذهنیت خودش مشغول آن است،تحسین بر انگیز است.
با اثری سورئال طرف هستیم که قصدش ارائه مفهومی آشنا اما از یاد رفته برداشته است،مفهومی که بار ها در قالب یک دیالوگ در فیلم به مخاطب عرضه میشود اما مخاطب تا دقایق آخر فیلم متوجه مفهوم اصلی نمیشود و تعبیر درستی نسبت به آن پیدا نمیکند.
ماکسیمیلیان کوهن شخصیت اصلی فیلم که اعتقادی به ادیان و از جمله دین خودش یهودیت ندارد،باور دارد که جهان از اعداد ساخته و با اعداد و ریاضی قابل درک است،او همچنین بر این باور است که در جهان برای هر چیزی یک الگو وجود دارد و خود جهان نیز از یک الگوی خاص پیروی میکند.با این مفاهیم مخاطب یک شناخت سطحی از شخصیت کوهن بدست می آورد و در طول فیلم نیز شاهد هستیم که نبوغ کوهن بار ها و بار ها باعث عذاب او میشود.
کوهن خواهان دانستن همه چیز است و هرچه به سمتش نزدیک تر میشود درد و رنجش بیشتر می شود.هرکه فهمش بیشتر رنجش بیشتر.....
کوهن با استادش همکاری میکند و استادش که کاشف عدد پی است دست از دنیای علم بر داشته و به تفریح میپردازد
این تفریح برای کوهن قابل درک نیست چرا که استادش به چیز های خیلی بزرگی نزدیک بوده ولی ناگهان آن را ول کرده به زندگی روزمره اش برگشته است.
مخاطب تا انتها شاهد تغییر شخصیت کوهن میشود و کوهن خود نیز وقتی به حقیقت میرسد متوجه میشود که باید مانند استادش زندگی کند و آن جاست که نبوغش را زیر پا میگذارد و مانند انسان های عادی به زندگی اش ادامه میدهد.
جایی که کوهن میگوید نمی دانم نقطه عطف فهم او از دانستن است که متوجه میشود بهتر است ندادند.
آرنوفسکی همان قدر که در تلاش است تا مفهوم را به مخاطب بهتر و ساده تر عرضه کند همان قدر در عرصه فنی فیلم کم کاری میکند همیشه بعد از دیدن این اثر میتوانیم بگوییم میتوانست بهتر باشد.
اما کاری که آرنوفسکی در رساندن مفاهم فیلم و مجبور کردن به مخاطب به برداشتی درست میکند ستودنی است و جای شکی نیست که او نابغه ای در این عرصه است.
در آخر باید متوجه این جمله شد:وقتی کوچک بودم مادرم گفت به خورشید خیره نشو....
اسرار عالم را نه تو دانی و نه من
هشدار !!!!!!!!! این فیلم سیاه سفیده