«نيل مکالي» (دنيرو)، سارقي است که تخصصش انجام سرقت هاي بزرگ و پرخطر مثل حمله به بانک و وسايل نقليه ي مخصوص حمل و نقل پول و اوراق بهادار است. «وينسنت هانا» (پاچينو) نيز کارآگاهي است لس آنجلسي که مصمم است او را به دام بيندازد...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
مقایسه ی شیوه ی بازیگری آل پاچینو و رابرت دنیرو با نگاهی مقالات سینمایی
صحبت به میان آوردن از آل پاچینو، بدون مطرح کردن نامی از رابرت دنیرو و مقایسات ضمنی این دو، حداقل در میان هم میهنان پی گیر سینما امری است نامأنوس و غیرعادی .اگر در جمعی باشید و صحبت از بازیگران محبوب سینما باشد، تقریباً محال است که نام یکی، بدون مطرح شدن اشارتی به تشابهات و تفاوت های احتمالی شیوه ی بازیگری دیگری به میان آید .جالب تر اینکه این مقایسات در برخی از موارد منجر به صف بندی ها و جهت گیری های متعصبانه ای می شود که به هیچ وجه پشتوانه ی علمی ندارد .مقاله ی پیش رو نیز فارق از بحثارزش گذاری، با رویکردی تحلیلی به مقایسه ی شیوه ی بازیگری این دو غول سینما می اوست » تحلیل بازیگری« پردازد .این نوشته به قلم رضا کیانیان و از کتاب که در روز تولد آل پاچینو و با اندکی تلخیص و ویرایش پیش روی شما قرار گرفته است.
سینمانگار :مقدمه: صحبت به میان آوردن از آل پاچینو، بدون مطرح کردن نامی از رابرت دنیرو و مقایسات ضمنی این دو، حداقل در میان هم میهنان پی گیر سینما امری است نامأنوس و غیرعادی .اگر در جمعی باشید و صحبت از بازیگران محبوب سینما باشد، تقریباً محال است که نام یکی، بدون مطرح شدن اشارتی به تشابهات و تفاوت های احتمالی شیوه ی بازیگری دیگری به میان آید .جالب تر اینکه این مقایسات در برخی از موارد منجر به صف بندی ها و جهت گیری های متعصبانه ای می شود که به هیچ وجه پشتوانه ی علمی ندارد .مقاله ی پیش رو نیز فارق از بحثارزش گذاری، با رویکردی تحلیلی به مقایسه ی شیوه ی بازیگری این دو غول سینما می اوست»تحلیل بازیگری« پردازد. این نوشته به قلم رضا کیانیان و از کتاب که در روز تولد آل پاچینو و با اندکی تلخیص و ویرایش پیش روی شما قرار گرفته است.
مقایسه ی بازی دو غول
» (Heat مخمصه«فیلم ) ساخته ی مایکل مان یکی از بهترین نمونه ها برای فهم و شناخت دو شیوه ی بازیگریاست؛ شیوه ی بازی درون گرا و شیوه ی بازی برون گرا .در این فیلم این دو شیوه توسط دو غول پهنه ی بازیگری سینمای معاصر جهان ارائه می شوند؛ یعنی رابرت دنیرو و آل پاچینو .این گونه است که می توانیم در این فیلم نمونه ای ترین شکل این دو شیوه ی بازی را ببینیم و مطمئن باشیم هر دو بازیگر با اطمینان، در اوج و در کمال پختگی کار خود را انجام داده اند.
ساخته ۲ برای اولین بار که این دو غول در یک فیلم بازی کردند (پدرخوانده همین تمایز شیوه ،) ی فرانسیس فورد کاپولا ی بازیگری مشهود بود، اما چون روبه روی هم قرار نمی نمی »همبازی« گرفتند و در واقعشدند، تفاوت شیوه ی کارشان کم تر به چشم می خورد .دیگر این که در آن زمان هر دو جوان بودند و به پختگی دهه ی اخیر نرسیده بودند .با این همه دنیرو در اولین اسکارش را می » ۲پدرخوانده « نامزد اولین و دومین اسکارش می »۲ و ۱پدرخوانده « گیرد و پاچینو درشود .هر دو در مدارس بازیگری مشابهی درس خوانده اند؛ یعنی از دانش آموختگان مکتب نوین بازیگری ای هستند که شاگردان استانیسلاوسکی در آمریکا پایه ریزی کردند .و اکنون هر کدام پرچمدار دو شیوه ی رایج بازیگری شده اند.
شیوه ی درون گرا، شیوه ی برون گرا
شیوه ی درون گرا آن شیوه ی بازی است که بازیگر، نقش را درون خود می سازد و سپس همه ی اطلاعات را به ناخودآگاهش می سپارد و از آن پس این ناخودآگاه اوست که در شرایط گوناگون و در موقعیت های متفاوت واکنش نشان می دهد و بدن بازیگر را به حرکت وامی دارد .در واقع نقش از مسیر عواطف و فردیت بازیگر می گذرد و رنگ وبوی درونیات بازیگر را
می گیرد .شیوه ی برون گرا آن شیوه ی بازی است که بازیگر، نقش را روی بدن خود می سازد، حرکت و رفتارهایی را انتخاب می کند و برای این انتخاب ها یک روحیه طراحی می کند .سعی می کند این همه را همچون یک جلد به تن کند و سعی یعنی مجموعه– او در تمام طول و عرض بازی این است که این جلد را حفظ کرده، از آن خارج نشود .این جلدی کردارها و پندارهای انتخاب حال و هوا و در مجموع شخصیتی را می– شدهسازد که همان نقش مورد نظر است .در این شیوه، نقش از فردیت بازیگر و از عواطف او عبور نمی کند بلکه شناخت اجتماعی و عقل بازیگر نقش را طراحی و اجرا می کند. همچنین رنگ وبوی فردی خود بازیگر را به همراه ندارد بلکه رنگ و بوی جهان بینی اجتماعی بازیگر را داراست .شیوه ی درون گرا توسط استانیسلاوسکی و آنتوان چخوف مطرح و تئوریزه شد که درواقع واکنشی به نوع بازی های تیپیـــکال قرن نوزدهمی و همچنین رویکردی به علم نوین روان شناسی بود. شیوه ی برون گرا نیز توسط وسوالد میرهولد، شاگرد بلافصل استانیسلاوسکی، مطرح و بعداً توسط برتولت برشت تئوریزه شد.
بازهم داستان برخورد و کلنجار چند گانگستر و چند پلیس و در رأس آن »مخمصه«فیلمها نیل مک کالی (دنیرو )و وینسنت هانا (پاچینو )است .هر دو شخصیت مطمئنبهنفس، خودمحور و به شدت حرفه ای هستند، که قاعدتاً نهایت کلنجار آن ها باید خونین باشد و به حذف فیزیکی یکی بینجامد، که می انجامد .هانا پیروز می شود اما پیروزی او چندان خوشایندش نیست . چراکه این نوع شخصیت ها همواره در کنار هم و در برخورد با هم معنی پیدا می کنند .قدرت و یکدندگی هریک در آینه ی قدرت و یکدندگی طرف مقابل دیده می شود .به همین سبب است که در این فیلم ها قاعده بر این است که کارگردان دو بازیگر هم تراز را دعوت می کند تا بتوانند از پس خلق چنین شخصیت هایی برآیند .مایکل مان هم، دنیرو و پاچینو را فرا می خواند و سعی می کند هر دو شخصیت را پا به پا و برابر پیش برد .زندگی خصوصی و روابط اجتماعی آن ها را نیز هم سنگ بررسی میکند
دنیرو نقش مک کالی را به شیوه ی درون گرایانه و پاچینو نقش هانا را به شیوه ی برون گرایانه می سازد .فیلم با نمایی از عبور پیاده ی رابرت دنیرو آغاز می شود .می رود، لباس عوض می کند، سوار یک آمبولانس می شود .در نماهای بعد گانگسترهای
دیگر را می بینیم و می فهمیم که همه برای یک عملیات پیچیده اغاز می شوند .در این بین آل پاچینو را در یک رابطه ی خصوصی با همسرش می بینیم .سپس دختر نوجوانش را دیده و به روابط نه چندان گرم خانوادگی آن ها وارد می شویم . صحنه ی عملیات گانگستری خشن، خونین و بیرونی، ولی صحنه ی روابط خانوادگی شخصی، عاطفی و درونی است .از همان اول تکلیف ما روشن است .آدم بده و آدم خوبه معلوم می شوند .ولی بعداً با نشان دادن روابط خشن اجتماعی پاچینو و روابط خصوصی و درونی دنیرو به تعادل می رسیم.
در طول فیلم اما با شیوه ی بازی های این دو، معادله ی اول معکوس می شود. رابطه ی تماشاگر نسبت به دنیرو بسیار عاطفی و خصوصی و نسبت به پاچینو بسیار عقلانی و اجتماعی می شود .این تدثیرگذاری منهای نوع کارگردانی فیلم، مستقیماً به شیوه ی بازی های این دو بازیگر برمی گردد .شیوه ی بازی درون گرا به دلیل ساختار عاطفی و حسی اش مستقیماً روی ناخودآگاه و عواطف تماشاگر اثر می گذارد و شیوه ی بازی برون گرا به دلیل ساختار عقلانی اش با عقل تماشاگر رابطه برقرار می کند.
در طول تماشای فیلم رابرت دنیرو را می بینیم اما پس از تماشای فیلم نمی توانیم تعریف کنیم که او چه حرکاتی انجام داد . کردار بیرونی او زیاد دیده نمی شود .فیزیک او نمایش متمایز و خاصی بروز نمی دهد .به عنوان تماشاگر نمی توانیم رفتارهای بیرونی او را برشماریم و از دیگران تمییز دهیم، بلکه می توانیم حواس، تصمیم ها، تردیدها و نهایتاً کنش های ذهنی او را تشخیص داده و مثلاً بگوییم در فلان صحنه مصمم بود .در فلان صحنه عاشق بود .در فلان صحنه مردد بود و غیره . اما نمی توانیم به طور مشخص بگوییم وقتی مصمم بود این حرکات را انجام میداد و زمانی که مردد بود آن حرکات را. بازی دنیرو دیده نمی شود، بلکه فهمیده می شود .هرجای بازی او را بخواهید مثال بزنید، باید درباره ی قصدهای ذهنی و درونیات او بگویید .حرکت های خاص و خارج از حدود طبیعی کم تر دارد، چون اصلاً او نقش را در ذهن ساخته و زوایای آن را پرداخت کرده است .و همین ذهن غیرعقلانی اوست که موتور حرکت بازی او می شود .در نتیجه همه ی رفتارها و حرکات فیزیکی او کنش های ناخودآگاه اما کنترل شده ای هستند که بطور مداوم ما را با ذهن او و آن چه در پشت پیشانی او می گذرد آشنا می کند .در این شیوه ی بازی چشم های بازیگر به مهم ترین ابزار او تبدیل می شوند .نگاه، حرکت فیزیکی خاصی ندارد . بیش تر منتقل کننده ی اتفاق هایی است که در پشت چشم (ذهن )در حال وقوع هستند .در فیلم های دنیرو بیش ترین ارتباط را با چشم های او برقرار می کنید .در مخمصه تنها جاهایی که بازی فیزیکی او دیده می شود، دوباری است که قصد کشتن گانگستر خاطی را دارد؛ آن هم به این دلیل است که از ریتم حرکت روزمره فراتر می رود .حتی در سکانس پایانی که جبراً از معشوقه اش جدا می شود هیچ حرکت خاصی ندارد .تنها چشم ها و تردیدی که در تمام فیزیک او جاری ست دیده و فهمیده می شود .این شیوه ی بازی به جادو نزدیک تر است .چون شعبده بازی در آن پنهان است و دیده نمی شود .صحنه ی مرگ او را بخاطر بیاورید .بدون هیچ حرکت خاص و یا نمایشی بازی می شود .ولی تأثیرگذار بودن آن غیرقابلانکار است.
وقتی نقش مک کالی را در فیلم می بینیم میفهمیم که آدم محکم و مصممی است. می پرسیم به چه دلیل؟ می گوئیم خب معلوم است .از کجا؟ می گوییم از همه جا. یعنی عملکرد خاصی را نمی توانیم مثال بیاوریم .اما در همورد شخصیت هانا که آل پاچینو بازی اش می کند، با تماشای فیلم بر ما روشن می شود که محکم و مصمم است .به چه دلیل؟ می گوییم ببین چه طوری راه می رود .چه طوری دست هایش را بی قیدانه و بدون توجه به دیگران حرکت می دهد .آدامس جویدنش را ببین. بشکن زدنش را ببین .ببین بی سم را چطوری دست می گیرد و حرف می زند .سلاحش را طوری گذاشته که دیده شود .ادای همه را درمی آورد .همه را مسخره می کند. ببین تلفنهمراهش را چه طوری خاموش می کند .پرت کردن غذایی را که زنش جلوی او ها را ما نمی»ببین« گذاشته ببین .اینگوییم .در اصل آلپاچینو است که می ببین چه می« : گوید !اوست که این حرکت » کنم ها را طراحی کرده و به ما نشان می دهد .به یاد بیاورید صحنه ای را که سراغ خبرچین سیاه پوست می رود. از میان قفس های پر از سگ می گذرد و با حرکاتی باز و بی محابا، با دو دست به در می کوبد و در را باز می کند .با دست هایی که در فضا گسترده شده اند به سمت خبرچین می رود و پشت میز او می نشیند .با حرکات نمایشی صورت از او بازخواست می کند و به یاد بیاورید چگونه با تمسخر حرکاتش، او را خرد می کند و باز به یاد آورید وقتی سراغ یکی از کله گنده ها می رود (همانی که مک کالی آن سرقتِ اول فیلم را برای او انجام داده)، چگونه وارد می شود. چگونه دست او را می پیچاند .چگونه می نشاندش .چگونه برایش شکلک درمی آورد و چگونه او را سؤال و جواب می کند .پاچینو، راحتبودن، محکم بودن، بی خیال بودن و مصمم بودن را با حرکاتی که طراحی کرده برای ما نمایش می دهد .دو حرکت تکرارشونده را هم چاشنی همه ی حرکاتش کرده است :بشکن زدن و آدامس جویدن.
این مجموعه ی حرکتی نمی تواند زاده ی ناخودآگاه باشد و چون نمایشی هستند و دیده می شوند، به یاد می مانند .چون عقلانی
هستند و به عقل تماشاگر منتقل می شوند تا تجزیه و تحلیل شوند، به یاد می مانند .این نوع بازی در ذات خودش فاصله گذارانه می »نمایش« است .چون بازیگر جدای از شخصیت خودش، نقش را طراحی کرده و بهگذارد .هنگامی که به دعوت پاچینو، او و دنیرو در یک رستوران پشت یک میز روبه روی هم می نشینند و گپ می زنند، با اینکه در این صحنه حرکت های نمایشی پاچینو به حداقل می رسد، اما ویترین خوبی برای دیدن این دو شیوه ی بازیگری است .حرف ها و واکنش های پاچینو با انبوهی از خرده حرکت های نمایشی همراه است ولی حرف ها و واکنش های دنیرو کم ترین حرکت ها را دارد.
شاید بگویید حرکت های نمایشی پاچینو به عنوان نقش هانا برای آدم های مقابلش هستند، نه برای تماشاگر .جواب من این است که اگر این طور بود باید در مواقع تنهایی حرکت های نمایشی نمی دیدم، در صورتی که در مواقع تنهایی هم تنهایی را نمایش می دهد .ترجیح هرکدام از شیوه ها بر دیگری به سلایق و جهان بینی مخاطبان برمی گردد .به اصالت و ارزش ان ها مربوط نیست .چراکه هر دو شیوه به اندازه ی کافی عمیق و ریشه دار هستند که نتوان از لحاظ تئوری بر هم ترجیح شان داد.
قشنگ ترین و بهترین سکانس این فیلم فقط اونجایی که هم دنیرو هم آل پاچینو میرن کافه و روبروی هم دیگه صحبت میکنن! انگار که کل دو قطب هالیوود روبروی همدیگه ان.
اونهایی که میگن بازی دنیرو یا پاچینو از اون یکی بهتر یا بدتره، یه احمق کم سواد هستند که انقدر شعور هم ندارن که بفهمن وقتی سواد نداری لااقل حرف نزن؛ مطمئن باش کسی نمیگه لالی!!!
سبک بازی دنیرو و پاچینو انقدر با هم فرق داره که اصلا نمیشه بازیشونو با هم قیاس کرد چه برسه به اینکه بگی کی بهتر بازی کرد!!! (بی سوادهارو ارجاع میدم به نقد عالی استاد رضا کیانیان در مورد بازی دنیرو و پاچینو در فیلم مخمصه)
دنیرو بتی که از آل پاچینو ساخته شده رو در این فیلم شکست ! :)
فیلم خیلی خوب بود ! ولی من آخرش رو دوست نداشتم !
از اون فیلماس که نقش مثبت نداره و شخصیت ها همه خاکستری هستند :)
ولی به شخصه کل فیلم دوس داشتم دنیرو موفق باشه توو کارش
دوستان چرا انقدر دوست دارید که افراد رو قضاوت کنید؟؟؟
به خدا هم آل پاچینو خوبه هم رابرت دنیرو
هر دوشون یه سری کارهای قابل ستایش و عالی دارن و یه سری کارهای ضعیف تر
بنده نظر شخصیم اینه که هیچگاه بازیگر ها و هنرمندا رو قضاوت نکنیم چون واقعا دو کلمه ی خوب و بد نمیتونن از بس این افراد بر بیان
بلکه باید تحلیلشون کنیم که مثلا ال پاچینو در این قسمت کار موفق بود و در اونجا موفق نبود ( با دلیل البته)
این طوری زندگی بهتری هم خواهیم داشت
با سپاس از همه دوستان که هجویات من رو تحمل کردن:)
در یک کلام
ال باچینو و روبرت دنیرو
به این میگن یک جنایی - درام عالی. در سکانس به سکانس فیلم آدم درگیر اینه که آل پاچینو زیباتر هنرنمایی میکنه یا دنیرو؟ من خودم به شدت طرفدار آل پاچینوی بزرگ هستم و معمولا آل پاچینو رو به جادوی چشم هاش در بازیگری می شناسیم اما در این فیلم مسحور بازی چشمان هر دو بازیگر شدم به خصوص اون صحنه ی اواخر فیلم که دنیرو حین رانندگی، با حرکت چشمانش، هنرمندانه از بی خیالی نسبت به خبرچینشون به بغض و سپس به کینه و سپس تغییر در تصمیم منتقل شد. در چند ثانیه اوج هنرش رو به نمایش گذاشت.
پایان فیلم هم که عالی بود و بیانگر این بود که دنیرو به آل نباخت بلکه فدایی شدن رو خودش انتخاب کرد. در واقع یک مجرم، درس زندگی و ایثار نسبت به عزیزان رو خیلی بهتر از یک کاراگاه بلد بود.
در مقام امتیاز دادن فنی نیستم اما قلبا ۹ از ۱۰ دادم.
فقط میتونم بگم دیدن این فیلم یه حس خیلی خوبی به بیننده میده همین
بی شک بازی اقای دنیرو و دیالوگاشون حرف نداشت