فیلمی که بسیار خوب به موضوع بلوغ میپردازه و روان شناسی شخصیت ها رو به خوبی نشون داده
3
1
۱۰ سال پیش
آشغاله!
2
shadow200923
۸ سال پیش
تپشهای دل» یکی از آثار سهگانه معروف لویی مال بود که در زمان خود به دلیل بیش از حد ادیپی بودن٬ مورد بیاعتنایی قرار گرفت. لوران عاشق جاز است. جاز به واقع نغمه زندگی اوست. در دنیای او نیز همانند جاز همه چیز در بداهه رخ میدهد و هیچ چیز برایش قابل پیشبینی نیست. تجربه میکند. قانون میشکند٬ دزدی میکند٬ مینوشد و دیوانهوار میخواهد سکس را تجربه کند. از موسیقی چارلی پارکر گرفته تا کامو. کاموی تلخاندیش. که خودکشی را راهی برای معامله با زندگی میداند. مرز امکانهای لوران روز به روز دورتر میرود. لوران سوفل قلبی دارد. سوفل قلبی نشانهای گنگ است. قلب او چیزی میگوید که قابل تأویل نیست. صدای حیات برای لوران داستان دیگری دارد. در مقایسه «تپشهای دل» با «چهارصد ضربه» و «از نفس افتاده»٬ شخصیتهای «تپشهای دل» سرخوش ترند. اینجا سخن از درد نیست٬ سخن از تقابل فرد و اجتماع نیست. در اینجا همه به اندازه هم قربانی مناسبتهای حیات هستند. این در حالیست که در «چهارصد ضربه» و «از نفس افتاده»٬ یک قربانی دربرابر جامعه موجه قرار میگرفت. در اینجا لوران و مادر هر دو در بیان اودیپی مال٬ قانون شکنی میکنند. همخوابگی مادر و فرزند رخ میدهد تا لوران از پدر بیمهر خود انتقام گرفتهباشد. عشق لوران و مادر البته از یک عشقی ساده فراتر است ٬ او مادر را تنها از آن خود میخواهد.تپشهای قلب فیلم درباره بلوغ است. بلوغ به مثابه مکاشفه. از دست دادن بکارت مرز بلوغ است و هرکس تنها یک بار بکارت را از دست میدهد. اما از نگاه مال از آن به بعد انسان دیگری زاده میشود. لوران به دنبال متولد شدن است. جالب اینکه مال زیرکانه کودک را در معرض همه آنچه میتواند تجارب جنسی باشد قرار میدهد. لوران در کمپ می خوابد و شب هنگام تلنگری از همجنسگرایی در آغوش همکلاسیش میخورد. در همخوابگی با تنفروشان هم برادرانش مانع او میشوند. در هنگام مستی در مهمانی نمیتواند سکس را تجربه کند. و از میان تمام امکانها برای بلوغ لوئی مال غریبترین آنها را انتخاب میکند: همخوابگی با مادر. ایده همخوابگی با محارم قبل از لویی مال در سینما وجود داشت. سالها پیش در «سایه یک شک» آلفرد هیچکاک زیرکانه به آن اشارهای داشتهاست. مارگریت دوراس نیز در«عاشق» اشارهای به تمایل دختر به همخوابگی با برادرش دارد. اما لوئی مال بدون هیچ حاشیهای به آن اشاره میکند. او در بیانش بیپرده است. همانطور که دو برادر بزرگتر در فیلم بیپرده٬ هنردوستی سطحی خوردهبورژوازی را با پاره کردن نقاشی تقلبی به سخره میگیرد. بعد از همخوابگی مادر به لوران میگوید فراموش کن چه اتفاقی افتاده. یک پدیده مشترک در زندگی انسانها. فراموش کردن یک اتفاق مهم در زندگی . از رازهایی که نمیتوان بازگو کرد. لویی مال دریچه به لحظهای نادر در زندگی شخصیت اصلی داستانش میگشاید. لوران حالا فردی دیگر است. دیگر یک نوجوان باکره نیست. او شب را با دیگری میگذراند. مادر پرده اول بلوغ او را کلید زدهاست. مال در بیانش بی رحم است. آدمهای مال در گذر از مصیبت تا مرز نابودی میروند و برای آنها پادزهری وجود ندارد. مادر در برزخ عشقی گرفتار است. میگوید پدرم برای دو چیز زندگی میکرد:زن و سیاست. او نیز مانند پدر سهل دل میبازد. مادر شوختن است٬ خوب میداند که هر دم ممکن است هر دم خود را در دام ببیند اما چاره چیست٬ به حکم طبیعت از عشقبازی پروایی ندارد. او دربند خواهش تن است. مال از آدمهایی از طبقه خود سخن میگود. اما در میان این آدمها به سراغ آن میرود که فراموش شدهاست. آدمی که به این جمع تعلق ندارد. آنی که آداب این طبقه بورژوا را نادیده میگیرد و این برای این مردم قابل تحمل نیست. وقتی مادر در تعطیلات با چند سرباز جوان مست میکند و میرقصد ٬ انها که در ییلاق با او هستند٬ بیپروایی او را لاابالیگری میدانند. مال بورژوایی است که سطحی نگری و تزویر بورژوازی را به لجن میکشد. هدف او خوردهبورژواهای کوتهفکری هستند که بدون اینکه تمایز اصل و کپی برایشان مقدور باشد به ستایش یک نقاشی میپردازند٬ داستان در سکانس آخر به اوج میرسد. انگار زندگی جدید لوران بعد از این به مسیر جدیدی میرسد. در این مسیر جدید٬ لوران فردی دیگر است که چندان غریبه نیست. این لوران جدید٬ شاید سرنوشتی شبیه مادر دارد٬ همانطور که مادر سرنوشتی شبیه پدر خود داشت. انسانها از سه نسل با یک سرنوشت. اسیر خواهش تن خود و همزمان بیپروا در خطر کردن. پدر به خاطر زن کشتهشد٬ دختر در مرز فرار کردن با معشوق و ترک خانواده است. پسر بلوغ را تجربه کرده و همانند مادر و پدربزرگ به استقبال حادثه میرود. یکی از ایراداتی که بر «تپشهای قلب» وارد شده٬ عدم انطباق شکل و شمایل پاریس با واقعیت زمانی فیلم است. منتقدان این را نشان از سهلانگاری لویی مال در داستانگویی میدانند. با این حال جریان روایت بیش از آنکه به عناصر تاریخی مرتبط باشد٬ داستانی مبتنی بر روابط انسانها مستقل از زمان است. «تپشهای دل» شاید برجستهترین کار کارنامه لویی مال نباشد٬ ولی بیشک جسورانهترین اثر اوست. فیلمی که مال با آن نشان داد که هیچ محدودهای برای روایت در نظر ندارد و داستانهای بی همتایی درباره انسان برای گفتن هست.
6.7
دیدگاه کاربران
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
فیلمی که بسیار خوب به موضوع بلوغ میپردازه و روان شناسی شخصیت ها رو به خوبی نشون داده
آشغاله!
تپشهای دل» یکی از آثار سهگانه معروف لویی مال بود که در زمان خود به دلیل بیش از حد ادیپی بودن٬ مورد بیاعتنایی قرار گرفت.
لوران عاشق جاز است. جاز به واقع نغمه زندگی اوست. در دنیای او نیز همانند جاز همه چیز در بداهه رخ میدهد و هیچ چیز برایش قابل پیشبینی نیست. تجربه میکند. قانون میشکند٬ دزدی میکند٬ مینوشد و دیوانهوار میخواهد سکس را تجربه کند. از موسیقی چارلی پارکر گرفته تا کامو. کاموی تلخاندیش. که خودکشی را راهی برای معامله با زندگی میداند. مرز امکانهای لوران روز به روز دورتر میرود.
لوران سوفل قلبی دارد. سوفل قلبی نشانهای گنگ است. قلب او چیزی میگوید که قابل تأویل نیست. صدای حیات برای لوران داستان دیگری دارد.
در مقایسه «تپشهای دل» با «چهارصد ضربه» و «از نفس افتاده»٬ شخصیتهای «تپشهای دل» سرخوش ترند. اینجا سخن از درد نیست٬ سخن از تقابل فرد و اجتماع نیست. در اینجا همه به اندازه هم قربانی مناسبتهای حیات هستند. این در حالیست که در «چهارصد ضربه» و «از نفس افتاده»٬ یک قربانی دربرابر جامعه موجه قرار میگرفت. در اینجا لوران و مادر هر دو در بیان اودیپی مال٬ قانون شکنی میکنند. همخوابگی مادر و فرزند رخ میدهد تا لوران از پدر بیمهر خود انتقام گرفتهباشد. عشق لوران و مادر البته از یک عشقی ساده فراتر است ٬ او مادر را تنها از آن خود میخواهد.تپشهای قلب
فیلم درباره بلوغ است. بلوغ به مثابه مکاشفه. از دست دادن بکارت مرز بلوغ است و هرکس تنها یک بار بکارت را از دست میدهد. اما از نگاه مال از آن به بعد انسان دیگری زاده میشود. لوران به دنبال متولد شدن است. جالب اینکه مال زیرکانه کودک را در معرض همه آنچه میتواند تجارب جنسی باشد قرار میدهد. لوران در کمپ می خوابد و شب هنگام تلنگری از همجنسگرایی در آغوش همکلاسیش میخورد. در همخوابگی با تنفروشان هم برادرانش مانع او میشوند. در هنگام مستی در مهمانی نمیتواند سکس را تجربه کند. و از میان تمام امکانها برای بلوغ لوئی مال غریبترین آنها را انتخاب میکند: همخوابگی با مادر. ایده همخوابگی با محارم قبل از لویی مال در سینما وجود داشت. سالها پیش در «سایه یک شک» آلفرد هیچکاک زیرکانه به آن اشارهای داشتهاست. مارگریت دوراس نیز در«عاشق» اشارهای به تمایل دختر به همخوابگی با برادرش دارد. اما لوئی مال بدون هیچ حاشیهای به آن اشاره میکند. او در بیانش بیپرده است. همانطور که دو برادر بزرگتر در فیلم بیپرده٬ هنردوستی سطحی خوردهبورژوازی را با پاره کردن نقاشی تقلبی به سخره میگیرد. بعد از همخوابگی مادر به لوران میگوید فراموش کن چه اتفاقی افتاده. یک پدیده مشترک در زندگی انسانها. فراموش کردن یک اتفاق مهم در زندگی . از رازهایی که نمیتوان بازگو کرد. لویی مال دریچه به لحظهای نادر در زندگی شخصیت اصلی داستانش میگشاید. لوران حالا فردی دیگر است. دیگر یک نوجوان باکره نیست. او شب را با دیگری میگذراند. مادر پرده اول بلوغ او را کلید زدهاست.
مال در بیانش بی رحم است. آدمهای مال در گذر از مصیبت تا مرز نابودی میروند و برای آنها پادزهری وجود ندارد. مادر در برزخ عشقی گرفتار است. میگوید پدرم برای دو چیز زندگی میکرد:زن و سیاست. او نیز مانند پدر سهل دل میبازد. مادر شوختن است٬ خوب میداند که هر دم ممکن است هر دم خود را در دام ببیند اما چاره چیست٬ به حکم طبیعت از عشقبازی پروایی ندارد. او دربند خواهش تن است.
مال از آدمهایی از طبقه خود سخن میگود. اما در میان این آدمها به سراغ آن میرود که فراموش شدهاست. آدمی که به این جمع تعلق ندارد. آنی که آداب این طبقه بورژوا را نادیده میگیرد و این برای این مردم قابل تحمل نیست. وقتی مادر در تعطیلات با چند سرباز جوان مست میکند و میرقصد ٬ انها که در ییلاق با او هستند٬ بیپروایی او را لاابالیگری میدانند. مال بورژوایی است که سطحی نگری و تزویر بورژوازی را به لجن میکشد. هدف او خوردهبورژواهای کوتهفکری هستند که بدون اینکه تمایز اصل و کپی برایشان مقدور باشد به ستایش یک نقاشی میپردازند٬
داستان در سکانس آخر به اوج میرسد. انگار زندگی جدید لوران بعد از این به مسیر جدیدی میرسد. در این مسیر جدید٬ لوران فردی دیگر است که چندان غریبه نیست. این لوران جدید٬ شاید سرنوشتی شبیه مادر دارد٬ همانطور که مادر سرنوشتی شبیه پدر خود داشت. انسانها از سه نسل با یک سرنوشت. اسیر خواهش تن خود و همزمان بیپروا در خطر کردن. پدر به خاطر زن کشتهشد٬ دختر در مرز فرار کردن با معشوق و ترک خانواده است. پسر بلوغ را تجربه کرده و همانند مادر و پدربزرگ به استقبال حادثه میرود.
یکی از ایراداتی که بر «تپشهای قلب» وارد شده٬ عدم انطباق شکل و شمایل پاریس با واقعیت زمانی فیلم است. منتقدان این را نشان از سهلانگاری لویی مال در داستانگویی میدانند. با این حال جریان روایت بیش از آنکه به عناصر تاریخی مرتبط باشد٬ داستانی مبتنی بر روابط انسانها مستقل از زمان است.
«تپشهای دل» شاید برجستهترین کار کارنامه لویی مال نباشد٬ ولی بیشک جسورانهترین اثر اوست. فیلمی که مال با آن نشان داد که هیچ محدودهای برای روایت در نظر ندارد و داستانهای بی همتایی درباره انسان برای گفتن هست.
سلام سری جدید هیل آن ویلز نیومده؟