در یک منطقهى حومه ى توکیو، » مینورو « ( شیتارا ) و » ایسامو « ( شیمازو )، پسران » خانوادهى هایاشى «، وقتى می بینند همسایه شان تلویزیون دارد و آنان ندارند، نزد مادرشان، » تامیکو « ( میاکه ) و پدرشان، » کیتارو « ( ریو ) گله میکنند. پدر معتقد است که آنان زیاد حرف میزنند و بچه ها با هم عهد میکنند که سکوت اختیار کنند.
در یک منطقهى حومه ى توکیو، » مینورو « ( شیتارا ) و » ایسامو « ( شیمازو )، پسران » خانوادهى هایاشى «، وقتى می بینند همسایه شان تلویزیون دارد و آنان ندارند، نزد مادرشان، » تامیکو « ( میاکه ) و پدرشان، » کیتارو « ( ریو ) گله میکنند. پدر معتقد است که آنان زیاد حرف میزنند و بچه ها با هم عهد میکنند که سکوت اختیار کنند.
دیدگاه کاربران
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
یادمه شبکه ی ۱ حدودا ۸ - ۹ سال پیش گذاش
اسپویل
مادر خونواده واسه اینکه بتونن تلویزیون بخرن می رفت رشته می فروخت بعدش میرفت بیمارستان خون اهدا می کرد پول می گرفت...کلی جون کند ...اون زمان که یادمه این جون کندنشو خوب به تصویر کشیدم ...اگه اشتباه نکنم صحنه ی آخرای فیلم اینبود که مادره بر اثر خون دادن زیاد از هوش رفت درست وقتی که بچها داشتن تلویزیونی که خریده بود رو نیگا می کردن
البت درست یادم نیس شایدم اشتب کنم
ولی در مجموع فیلم خوبی بود یادش بخیر
دوستان سلام
ی فیلمی بود ک توی یه هواپیما یه مردی می میره بعد روحش میاد مسافرا رو میکشه توساکش هم یه عروسکی شبیه
عروسک مرگ هست لطفا اگه کسی اسمشو میدونه بگه