
دهکده اي دور افتاده در تپه اي پايين کوه ناراياما. آخر زمستان، قرن نوزدهم. مردم دهکده دچار قحطي شده اند و مطابق رسوم، پسر بزرگ خانواده بايد والدينش را در هفتاد سالگي به قله ي کوه ناراياما برساند تا در آن جا از گرسنگي بميرند. اما «اورين» (ساکاموتو) در شصت و نه سالگي هم چنان سرحال است.

مرد جوانی رابطه ای مخفیانه با زنی سالخورده دارد.او نسبت به همسر آن زن حسودی کرده و تصمیم می گیرد او را به قتل برساند.یک شب که همسر زن در حال خود نبوده و در حال خواب او را خفه کرده و جسدش را درون چاهی می اندازند.به مدت سه سال آنها بطور مخفیانه همدیگر را ملاقات می کردند تا اینکه مردم شروع به سوال پرسیدن کردند...

در دوران جنگ جهانی دوم، "کاجی" مردی صلح طلب به همراه همسر خود "میچیکو" به دهکده ای کوچک سفر می کند تا به عنوان ناظر در معدن آهن آنجا کار کند و بدین ترتیب به ارتش اعزام نشود. وقتی پلیس ارتش ششصد اسیر چینی را برای کار به معدن اعزام می کند "کنجی" با رهبر آنها صحبت می کند تا خوشان را کنترل کنند. اما روشهای او سیستم فاسد آنجا را ناراحت می کند و...