آرولموژی وارمان به سفر خود ادامه می دهد تا راجاراجا اول، بزرگترین فرمانروای امپراتوری تاریخی چولا در جنوب هند شود...
وندیاثوان برای عبور از سرزمین چولا برای رساندن پیامی از ولیعهد آدیتا کاریکالان حرکت می کند. کوندوای تلاش می کند تا صلح سیاسی را در حالی که دست نشاندگان و رؤسای خرده پا بر علیه تاج و تخت توطئه می کنند برقرار کند...
رهبر یک گروه از راهزنان همسر پلیسی را می دزدد که قبلاً خواهرش را کُشته بوده، اما پس از گذشت مدتی او عاشق همسر پلیس می شود و...
یک مرد روستایی بنام «گوروکنت دسای» در سال ۱۹۵۸ به بمبئی می آید، و از میان خیابان ها خود را حدی بالا می کشد که به «گورو»، بزرگترین سرمایه دار در کل تاریخ هند تبدیل می شود.
مایکل ، لالان و آرجون ،سه مرد از سه ایالت مختلف هستند. یک روز صبح در حال عبور از کلکته ،اتفاقی رخ میدهد که مسیر زندگیشان را برای همیشه تغییر میدهد …
“امار وارما” تهیه کننده برنامه خبر رادیو،زنی مرموز را در ایستگاه قطار می بیند.او عاشق زن می شود اما زن عشقش را پس زده با وجود اینکه به نظر به او علاقه مند می رسد.بعدها او می پذیرد با دختری که خانواده اش انتخاب کرده ازدواج کند اما به یکباره آن زن پیدایش می شود و…
روجا دختری است که در یک روستا زندگی می کند و خواهرش در آستانه‌ی ازدواج با مردی می باشد که از شهر آمده است. اما آن مرد بجای ازدواج با خواهرش تصمیم میگیرد با خود روجا ازدواج کند و به کشمیر بروند تا شغلی برای خود دست و پا کند. اما در کشمیر گروهی شبه نطامی آنها را می ربایند...