

راس پولدارک تصمیم میگیرد برای اینکه به جرم قاچاق محاکمه نشود، دختر مورد علاقه اش الیزابت را ترک میکند و به ارتش ملحق شود. وقتی ۳ سال بعد به خانه بر میگردد متوجه میشود که پدرش مُرده، خانه بزرگ آنها ویران شده، ثروتشان از دست رفته و معشوقه اش به نامزدی پسر عمویش در آمده است. او در راه برگشت به خانه دختری را از کتک خوردن نجات میدهد و او را به عنوان خدمتکار آشپزخانه استخدام میکند، اما همشهریهایش از برگشتن بچه پولدار شهرشان که قصد پس گرفتن موقعیتش اجتماعیش را دارد زیاد راضی نیستند و همین باعث ایجاد بر خوردهایی بین آنها و راس میشود که عواقب ناخوشایندی را برای وی در پی دارد...


پسره نوجوان ۱۶ ساله ای به نام "ویل" به خاطره اینکه پدرش ، مادرش را ترک کرده و مشکلاتی که براش به وجود اومده مجبور میشه مدرسه ی خود را عوض کنه . زمانی که به مدرسه ی دیگر میرود تلاش خود را میکند تا دوستان جدید پیدا کند اما در ابتدا همه به او تیکه میندازند و مسخره ـش میکنند و سر به سرش میذارند تا ...