دره ى پر بركت ساليناس كاليفرنيا ، سال ۱۹۱۷ . « آدم تراسك » ( ماسى ) ، زارع كاهوكار صادق و مذهبى ، دو پسر جوان دوقلو به نامهاى « كال » ( دين ) و « آرون » ( داوالوس ) دارد . اما « كال » ، غمگين و ناراحت ، مدام براى خودش و خانواده مشكل مى سازد .
« دليله » ( لامار ) مىكوشد تا دل قهرمان شكستناپذير ، « شمشون » ( ماتيور ) را به دست آورد . اما پس از اين كه از « شمشون » ، بىمهرى مىبيند با دشمنانش هم دست مىشود و به لطف اغوا ، راز قدرت افسانهاى او را در مىيابد .
تكزاس . سلطان دامدارى ، « تام دانسن » ( وين ) قصد دارد گلهاى را براى فروش به ايالتهاى شمالى ببرد . اما راه دشوارى را در پيش گرفته است و خيلى زود آدمهايش رهايش مىكنند و حتى ناپسرى او ، « ماتيو » ( كليفت ) نيز جلويش مىايستد...
شرلوک هولمز در پی کشف این مساله است که چرا یک گروه سه نفره جانی بیرحم، از جمله یک زن جذاب خطرناک، برای به دست آوردن سه جعبه موسیقی کوچک معمولی و ارزان، جان خود را به خطر می اندازند.
هنگامیکه ستاره افسانه ای الماس رودزیا در قطار لندن-ادینبورگ به سرقت رفته و پسر صاحب آن به قتل رسیده است، شرلوک هولمز باید کشف کند کدام یک از همسفران مشکوک او در این قضیه دست داشته است
داستان فیلم درباره کارآگاه معروف شرلوک است که به بررسی یک سری مرگ در یک قلعه می پردازد که هر کدام از آنها با فرستادن دانه های پرتقال به قربانیان پیشگویی شده اند.