
سه نفر به نامهای نیک، نامزدش هیلی و بهترین دوستش جونا عازم سفری در داخل خاک آمریکا میشوند تا هیلی را به خانه جدیدش در کالیفرنیا برسانند. در طول اقامت شبانه شان در یک مسافرخانه، با نومَد یک هکر اسرارآمیز برخورد میکنند که آنها را وا میدارد تا او را از کاری که میخواهد انجام دهد، منصرف کنند. آنها که نمیتوانند از پس این چالش برآیند، به دنبال او به یک خانه ویرانه مرموز در وسط ناکجاآباد میروند...

رویاها و توهمات نگران کننده ای به سراغ «کورتیس»، پدر خانواده، آمده است. او که به شدت تحت تاثیر این رویاها قرار گرفته و معتقد است آخر الزمان در حال فرا رسیدن می باشد، در حیاط پشتی خانه اش شروع به ساختن یک پناهگاه در دل زمین می کند، تا خانواده اش را در برابر طوفان محافظت کند. این کار باعث شده خانواده اش از هم بپاشد و اطرافیانش به سلامت عقل او شک کنند، اما او قصد دارد برای محافظت از خانواده اش این پناهگاه را بسازد...