
«ملاني کارمايکل» (ويدرسپون)، طراح مد موفق با پسر شهردار نيويورک نامزد کرده است. اما او کارهاي ناتمامي دارد که بايد آن ها را به سرانجام شان برساند. «ملاني» در منطقه اي فقير در جنوب امريکا بزرگ شده و در نوجواني با «جيک پري» (لوکاس)، هم کلاسي اش ازدواج کرده و بعد يک باره او را رها کرده و به شرق آمده و زندگي تازه اي را آغاز کرده است. او حالا بايد به زادگاهش پيجين کريک در آلاباما برگردد...

ساوانا، اواخر دهه ي ۱۹۲۰. «رانولف جونو» (ديمن)، گلف باز قديمي حاضر مي شود که بار ديگر به ميدان مسابقه بيايد. چند روز پيش از آغاز رقابت ها، مرد مرموزي به نام «باگرونس» (اسميت) نزد «جونو» مي آيد و پيشنهاد مي کند که چرخ حامل چوب هاي گلفش را در زمين مسابقه حمل کند. «جونو» مي پذيرد و «باگرونس» در مسابقه کمک بسياري به او مي کند...

«فارست گامپ» (تام هنکس) مادرزاد دچار اختلالاتی ذهنی و جسمی است. در کورکی به طور معجزه اسایی توانایی راه رفتن را بدست می آورد اما همچنان ضریب هوشی اش بسیار از حد نرمال پایینتر است. مادرش با تلاش فراوان او را به مدرسه می فرستد. بر اساس سلسله ای از حوادث به موفقیتهایی بزرگ دست پیدا می کند. به جنگ ویتنام می رود و به عنوان قهرمانی دست پیدا می کند. و حتی عاشق می شود...

«بيل» (ماکيو)، پسرک دانشجوي دوست داشتني اهل شمال، و رفيقش، «استنلي» (ويتفيلد) را در شهرکي دور افتاده در جنوب، به زندان مي اندازند و کمي بعد آن دو خبردار مي شوند که به جنايتي متهم شده اند. «بيل» که نه پولي در بساط دارد و نه دوست و آشنايي، تصميم مي گيرد با پسر عمويش، «ويني» (پشي) که به تازگي وکيل شده، تماس بگيرد.