
«لوسی» بعنوان پیشخدمت در رستوران فست فود کار می کند و با دوستش «جیمی» که یک نوازنده است مشکلاتی دارد. «تلما» با «داریل» ازدواج کرده، مردی که دوست دارد همسرش مدام در آشپزخانه بماند، تا او بتواند تلوزیون تماشا کند. روزی «تلما» و «لوسی» تصمیم می گیرند زندگی عادی شان را کنار بگذارند و با ماشین به جاده بزنند. اما در این سفر «لوسی» مردی که «تلما» را تهدید کرده است را می کشد، و از این رو آن دو تصمیم می گیرند به مکزیک بگریزند، اما طولی نمی کشد که پلیس آمریکا دستگیرشان می کند.

نیک و فرانک هر دو پلیس بوده اند. یک رسوایی باعث می شود نیک نیروی پلیس را ترک کند، حالا یک قاتل سریالی پلیس را مجبور می کند تا او را برگردانند. نیک متوجه می شود که او می خواهد برای فرانک تله بگذارد، بنابراین خودش به تنهایی بدون دخالت پلیس مجبور است این قاتل سریالی را به دام اندازد...