
فیلم داستان یک سرباز سابق نیروی دریایی است که بعد از جنگ جهانی دوم به خانه باز می گردد و شاهد اتفاقات وحشتناک بسیاری می شود. او مردد و نامطمئن از آینده خودش ، در تلاش برای معنی بخشیدن به زندگی؛ یک اعتقاد باوری/ دینی را به وجود می آورد. او تبدیل به شخصی به نام "استاد" می شود . در حالی که سازمان او رشد می کند و هر روز به طرفداران پرشور آن اضافه می شود؛ شخص دست راست او شروع به زیر سوال بردن نظام اعتقادی و شخص استاد می کند...

̎ریچارد̎ (هاکس) به تازگی از همسرش جدا شده و به عالم و آدم بدبین است. پس از چندی او در کفشفروشی محل کارش با ̎کریستین̎ (جولی) آشنا میشود. ̎کریستین̎ دوست دارد خود را ̎هنرمند̎ جلوه بدهد اما در واقع کار رانندگی برای افراد مسن را به عهده دارد. آرامآرام رابطهای میان ̎ریچارد̎ و ̎کریستین̎ شکل میگیرد، در حالیکه در این بین دو پسر ̎ریچارد̎، ̎رابیِ̎ هفت ساله (رادکلیف) و ̎پیترِ̎ چهارده ساله (تامپسن) مشکلات خودشان را دارند...