
داستان این سریال به این شکل است که در حدود سال های ۱۹۷۰ میلادی در استانبول دو جوون که خودشون رو برای ازدواج حاضر میکردن با اتفاقی مواجه میشن که اصلا انتظارش رو نداشتن. ییلماز بخاطر زلیخا دست به قتل میزنه و مجبور به فرار میشه و زلیخا هم اونو تنها نمیذاره… دست تقدیر این دو رو به چوکوروا میکشونه. این دو جوون که با وجود تمام مشکلات مصمم بودن همچنان عاشق هم باشن ولی بعد از آشنایی با خانواده ی یامان که ارباب چوکوروا و صاحب مزارعی که ییلماز و زلیخا در اون کار میکردن بودن، همه چیز تا ابد عوض میشه.

کمال یک مهندس معدن جوان و فقیر است . برای به دست آوردن روزی خودش ، به همراه کارگرانش ، در اعماق زمین در حال تلاش و جدال است . کمال فقیر است ولی غرور زیادی داره . یک روز دختری به اسم نیهان رو از خطر غرق شدن نجات میده . به این ترتیب با او آشنا میشه و زندگیش تغییر میکنه . بعد از این تغییر بزرگ او مجبور به ترک استانبول میشه و در جایی دیگر ، در یک معدن مشغول به کار میشه . یک روز فاجعه ای در معدن برای او و کارگرانش رخ میده . سال ها بعد از این اتفاق او …