
«پيتر پارکر» (مگواير) هنوز براي روزنامه ي «ديلي باگل» کار مي کند و هنوز آماده است تا در هيئت «اسپايدر من» به کمک مردم بشتابد. تا اين که يک توده ي سياه رنگ ماوراي زميني خود را به بدن او مي چسباند و «پيتر» را متوجه نيمه ي تاريک وجودش مي کند. به اين ترتيب يک «اسپايدر من» خشن و بي رحم پا به عرصه مي گذارد...

«خانم و آقاي ليتل» (ديويس و لوري) تصميم مي گيرند به خاطر پسرشان، «جرج» (ليپنيکي)، بچه اي را به فرزندي قبول کنند. آنان در پرورشگاه به موشي (با صداي فاکس) به نام «استوارت» بر مي خورند که مي تواند حرف بزند، راست راست راه برود، لباس تنش کند و تقريبا هر کاري که يک بچه ي آدم مي کند، انجام دهد....

«مايکل جوردن» (جوردن)، ستاره ي بسکت بال، قهرماني بازنشسته است که مي خواهد توانايي اش را در بيس بال بيازمايد، اما در اين زمينه اصلا موفق نيست. در همين احوال دارودسته ي شخصيت هاي کارتوني کمپاني برادران وارنر به سرپرستي «باگزباني» را مهاجمان فضايي به نام «نردلوک ها» مي ربايند. از فيلم «جوردن» تقاضا مي شود براي کمک به ميدان بيايد.

دنی از زمان کودکی احساس برتری نسبت به برادرش کوین، یک ستاره فوتبال سابق داشته است. دنی در یک پمپ بنزین کار میکند و کوین نیز مربی یک تیم فوتبال محلی است. زمانی که دختر دنی سعی میکند وارد آن تیم شود، کوین و دیگر اعضای تیم او را پس میزنند و همین مسئله موجب میشود تا دنی به فکر تشکیل یک تیم برای رقابت با آنها بیافتد...