

در سال ۱۹۸ دوران خورشیدی در توکیو، آتش نشانی ویژه با پدیده ای به نام احتراق خود بخودی انسان مبارزه می کند، که در آن انسان ها به جهنم های زنده ای تبدیل می شوند که جهنمی خوانده می شوند. برخلاف جهنمی هایی که اولین نسل از موارد احتراق خودبخودی انسان هستند، نسل های بعدی توانایی دستکاری شعله ها را حین نگه داشتن فرم انسانی دارند. شینرا کاساکابه، جوانی که توانایی مشتعل کردن ارادی پاهایش دارد و ردپای شیطان نامیده می شود، به جوخه مبارزه با آتش ۸ ملحق می شود که از دیگر افراد استفاده کننده از شعله ها تشکیل شده و تلاش می کنند تا هر جهنمی که با آن مواجه می شوند را خاموش کنند. فرق های جهنمی را ساخته، شیرا شروع به پرده برداشتن از حقیقت درباره آتش مرموزی می کند که باعث کشته شدن خانواده اش در ۱۲ سال پیش شده.


این سریال داستان پسر باهوش و خوش قلبی به نام تانجیرو کامادو می باشد که پدرش را از دست داده و مجبور می شود که از طریق فروش زغال چوب خرج خود و خانواده اش را در بیاورد. یک روز که تانجیرو برای کار به شهر مجاور می رود، تصمیم می گیرد تا شب را در محلی بگذراند زیرا شایعات مختلفی درباره وجود اهریمن های کوهستان شنیده بود. اما روز بعد، هنگام بازگشت به خانه، تانجیرو متوجه می شود که شیاطین به خانواده اش حمله کرده و تنها خواهر کوچکش زنده مانده است، اما دختر بیچاره تبدیل به یک اهریمن شده بود. تانجیرو برای انتقام از اهریمن ها و برگرداندن خواهرش به یک انسان، به یک شکارچی و قاتل اهریمن تبدیل میشود...


رن آمامیا قراره که برای سال دوم دبیرستانش به آکادمی شوجین در شهر توکیو انتقالی بگیره. طی یکسری اتفاقات، پرسونای اون بیدار میشه، و او همراه دوستانش گروه “دزدان متشخص قلب ها” را تشکیل میدن که با دزدیدن منبع خواسته های فاسد افراد بزرگسال، قلب آنها را پاک کنند. در همین زمان، جرم های عجیب و غیرقابل توضیحی یکی پس از دیگری اتفاق میوفتن.

داستانی در مورد زندگی Norimichi Shimada و دوستانش Yusuke ، Miura ، Jun’ichi که در شهر Moshimo زندگی می کنند. آنها برنامه ای آتش بازی به راه خواهند انداخت تا جواب سوال های پیش آمده خود را در یابند. در طی داستان جدایی و پیوندهای بسیاری میان این دوستان بر اثر اتفاقات مختلف به وجود می آید. Nazuna Oikawa همکلاسی Norimichi Shimada که بسیار زیباست سعی میکند علاقه خود را Jun’ichi نشان دهد این کار او باعث می شود رابطه بین دوستان به خصوص بین Norimichi Shimada و Jun’ichi کمرنگ تر شود و او مجبور شود شهر را ترک کند. اما در انتهای داستان شما شاهد یک اتفاق جالب خواهید بود…