

داستان سریال به رخ کشیدن قدرت میان دو شخص با نفوذ و پرقدرت از دو قطب قانون گذاران و سرمایه گذاران در دنیای امروزه میباشد. دادستانی زیرک و بلندپرواز بنام چاک رودز که سخت به دنبال گیرانداختن و رسوا کردن یکی از بزرگترین و بانفوذترین صندوق داران مالی شرکت های وال استریت در نیویوک بنام بـابی اکسلراد میباشد.

«اريکا» (فاستر) گوينده ي برنامه اي راديويي در نيويورک است. او و نامزدش «ديويد» (اندروز)، زوج خوشبختي هستند که قصد ازدواج دارند. اما شبي اراذل و اوباش خياباني آن دو را به شدت کتک مي زنند، و «ديويد» مي ميرد و «اريکا» زنده مي ماند. «اريکا» پس از مرخصي از بيمارستان در حالي که از نظر روحي در وضعيت بسيار بدي است، اسلحه اي مي خرد و خلافکاران و جنايتکاران را به سزاي اعمال شان مي رساند...

پل ویتی اواخر دوران محکومیت خود را در زندان می گذارند . ماموران اف.بی.آی او را زیر نظر دارند و متوجه می شوند او که روزی خطرناک ترین گانگستر نیویورک بوده اکنون وضعیت روانی عجیبی دارد. اداره اف.بی.آی تصمیم می گیرد با دکتر سوبول مشورت کند. از سوی دیگر سوبول نیز خودش مشکلاتی دارد. پدرش بتازگی فوت کرده و این مسئله او را دچار یک بحران هویت نموده که هم در زندگی شخصی و هم حرفه ای اش تاثیر گذاشته است. بعلاوه او می داند همسرش لورا از اینکه بن دوباره پل را وارد زندگیشان کند بسیار خشمگین خواهد شد. در ادامه پل بطور مشروط آزاد شده و با مسئولیت بن تحت مداوا قرار می گیرد و بنابراین بن مجبور است او را به خانه اش ببرد.