
«نيکلاس وان اورتن» (داگلاس)، سرمايه دار مقيم سن فرانسيسکو، چهل و هشت ساله شده است. او به عنوان هديه ي تولد، از طرف برادرش (پن) به شرکت مرموز CRS معرفي مي شود تا در يک «بازي» شرکت کند. اما خيلي زود مشخص مي شود که اين «بازي»، به شدت واقعي است و خطرات بسياري را به هم راه دارد...

در مرکز پژوهش براي يافتن حيات در خارج از زمين، «دکتر فيچ» (کينگزلي) ناگزير است موجودي را که به طور مخفف «سيل» مي نامد نابود کند، اما «سيل» مي گريزد. جست و جوي «فيچ» براي يافتن او بي نتيجه مي ماند. تا اين که «سيل» که شبيه دختري چهارده ساله است بر اثر تکثير، تبديل به دختري بيست ساله مي شود...

«سي دي بيلز» (مارتين)، رئيس آتش نشاني شهر کوچکي در واشينگتن با ستاره شناسي به نام «راکسان کووالسکي» (هانا) آشنا و دلباخته اش مي شود، اما مي داند که به خاطر چهره اش هيچ اميدي به پيشرفت در اين رابطه نيست. در اين جا توجه «راکسان» به «کريس» (روسوويچ)، جواني خجالتي در گروه «سي دي» جلب مي شود. «کريس» نيز که از «راکسان» خوشش آمده از «سي دي» براي نوشتن نامه به «راکسان» کمک مي گيرد.