

"لوک کیج" که در محله هارلم نیویورک بزرگ شده و به علت عضویت در باند تبهکاری Rivals بیشتر دوران نوجوانیش را در راه ورود به دارالتادیب و خروج از آن گذرانده است,پس از آنکه از تاثیرات منفی عملکردش بر زندگی اطرافیانش آگاه می شود سعی می کند با حفظ رابطه نزدیک با دوستان خلافکارش زندگی جدیدی را آغاز نماید.اما یکی از دوستان سابقش که Luke را مسئول شکست در زندگی عشقیش می داند با قرار دادن مواد مخدر در آپارتمانش و تماس با پلیس او را روانه زندان می کند.اما تیره روزی های او در زندان پایان نمی یابد بنابراین او برای بهبود شرایطش در دوران حبس در ازای امتیازاتی می پذیرد که به صورت داوطلبانه در آزمایشاتی که هدف آن ایجاد نسل جدیدی از ابرسربازها می باشد شرکت نماید و...

معمار وینسنت استیونز; روانپزشک کریس وانوون؛ عوامل املاک و مستغلات لوک سیکورد و مارتی لندری؛ و برادر ناتنی کریس، فیلیپ ترانر، ازدواج کرده و بهترین دوستان هستند. وینسنت یک ساختمان کاملاً جدید طراحی کرده است و به او و دوستانش پیشنهاد میکند که یکی از پنتهاوسهای شگفتانگیز را به اشتراک بگذارند. این به آنها اجازه میدهد بدون نگرانی از نمایش هزینههای هتل در کارتهای اعتباریشان، با زنان دیگر ارتباط برقرار کنند. وقتی جسد زنی زیبا را پیدا می کنند که روی تخت زیر شیروانی بسته شده است، در مورد اینکه چه کسی مسئول است بحث می کنند و رازهایی فاش می شود که بر دوستی آنها تأثیر می گذارد.