

داستان سریال دربارهی زندگی مرد جوانی به نام شان مورفی است که در شهر کوچکی زندگی میکند. او که مبتلا به سندروم ساوانت اوتیسمی میباشد ، یک رزیدنت بخش اطفال است که با توجه به ناتوانی پیشرفتهاش ، علیرغم اینکه یک رزیدنت نابغه به شمار میرود و با مهارت به درمان اطفال میپردازد ، در زندگی دچار مشکلاتی مانند برقراری ارتباط اجتماعی میباشد. او برای اینکه بتواند یک جراح کودکان شود با تلاش خود و با کمک دوستانش بر ناتوانیهای خویش غلبه میکند و موانع را کنار میزند...

بازیگری بلندپرواز و با ایمانی به نام مارلا از شهر کوچکش به هالیوود میاید تا برای هاوارد هوگز" میلیارد بدنام کار کند. اما به دام عشق رانندهی شخصیاش "فرانک فوربز" می افتد و این امر نه تنها اعتقاداتش را به چالش میکشد، بلکه برخلاف قانون هوگز مبنی بر رابطه نداشتن کارکنان با یکدیگر است...


داستان سریال بر روی گروهی از افراد متمرکز است که تاریخ تولدشان یکی می باشد و به صورت تصادفی زندگیشان در راه های مختلف به هم گره می خورد. جک و ربکا زوج جوانی هستند که در پترزبورگ منتظر به دنیا آمدن سهقلویشان می باشند. کوین بازیگر موفق و خوشتیپ تلویزیون می باشد که از زندگی مجردی خسته شده است. رندال نیز تاجری است که در کودکی پدرش او را در یک ایستگاه آتش نشانی رها کرده بود و اکنون دارای یک همسر و دو دختر است...


این سریال علمی تخیلی و خانوادگی می باشد که داستان زندگی یک خانم فضانوردی را نشان می دهد که به خاطر ماموریتش یک سال تمام را در فضا سپری کرده و حالا پس از بازگشت تلاش می کند تا با همسر مخترعش و پسرش ارتباط برقرار کند ولی اتفاقاتی که در فضا برای او افتاده است ممکن است خطری جدی ررای فرزندش و شاید تمام بشریت باشد...