
یک گروه تروریستی که اصل عملکرد آن ها بر روی اینترنت است وارد به مرکز کنترل کل نیویورک شده و به نوعی تمام تلوزیون، آب و برق و گاز و مخابرات شهر را تحت کنترل خود در می آورد و دیگر هرگونه عکس العمل را از دیگران سلب می کند. افسر پلیس «جان مکلین» به همراه هکر جوانی سعی در نفوذ در این گروه و جلوگیری از خراب کاری های این گروه را دارد.

سرباز «جو بائرز» که از لحاظ هوش یک آمریکایی سطح میانی به حساب می آيد، توسط دولت برگزیده میشود تا در یک آزمایش فوق سری نقش موش آزمایشگاهی را بازی کند. او به ۵۰۰ سال در آینده فرستاده می شود و در میابد که در آنجا جامعه انسان ها بقدری کودن و کند ذهن شده اند که جو باهوش ترین انسان به حساب می آید...

بارتلبي بي گينس دانشآموز دبيرستاني در راهيابي به كالج براي هشتمين بار مردود ميشود. اين مسئله براي پدر و مادر او اهميت ندارد چون او در اين زمينه تنها نيست بسياري از دوستان او نيز مردود شدهاند. در چنين شرايطي چگونه ميشود پدر مادر را خوشحال كرد و به دختر آرزوهايش مونيكا برسد؟ ساده! دانشگاه اختصاصي خودش را تأسيس كند...

«بروک» (انيستن) و «گري» (وون) تصميم مي گيرند مثل دو دشمن در خانه جبهه بندي کنند و آن قدر بر مواضع خود پا بفشارند تا شايد يکي از آن دو به شکست اعتراف کند. اما «بروک» سرانجام پي مي برد که در واقع براي تصاحب آپارتمان و متعلقاتش نيست که مبارزه مي کند بلکه اين همه به خاطر نجات رابطه اش با مردي است که زماني او را عشق زندگي خود تصور مي کرده است...

دختري هجده ساله به نام «مگي پيتن» (لوهان) عاشق شرکت در مسابقات رانندگي است، اما پدرش «ري» (کيتن) که خودش قهرمان سابق رانندگي با اتوموبيل هاي دست دوم است، او را اکيدا از اين کار منع کرده است. «ري» براي خريد هديه ي تولد «مگي»، او را به مرکز فروش اتوموبيل هاي دست دوم مي برد و «مگي» مجذوب يک فولکس واگن درب و داغان مدل ۱۹۶۳ مي شود و آن را مي خرد. خيلي زود روشن مي شود که نام آن فولکس قراضه «هربي» است و قابليت هاي جادويي دارد...