
رن مک کارمک ( کنی ورملد ) پسر جوانی است که برای زندگی با خانواده ی عمویش، به شهری کوچک به نام بامونت ( در ایالت تنسی ) آمده. رن هنگام ورود به این شهر کوچک متوجه می شود که رقصیدن و گوش دادن موسیقی با صدای بلند در این شهر ممنوع است. این قانونی است که کشیشی به نام مور ( دنیس کواید ) آن را وضع کرده و کسی هم توانایی مقابله با آن را ندارد. اما رن تصمیم می گیرد تا یکبار برای همیشه این قانون عجیب را از بین ببرد و همه شهر را به رقص درآورد...


«ریک» یک افسر پلیس است که بعد از گلوله خوردن در حین ماموریت، چندین ماه در بیمارستان بیهوش بوده است. وقتی که او بیدار می شود، می فهمد که دنیای اطرافش توسط زامبی ها (مرده های متحرک) تسخیر شده است، و به نظر میرسد که او تنها شخص زنده است. او برای پیدا کردن خانواده اش به شهر آتلانتا می رود، و در آنجا به گروهی از بازمانده ها بر می خورد که در خارج از شهر ساکن شده اند. همسرش «لوری» و پسرش «کارل» و همینطور بهترین دوستش، «شین» در میان بازمانده ها هستند. اکنون او بهمراه دیگر بازمانده ها باید در دنیایی که پر از مرده های متحرک است، راهی برای زنده ماندن پیدا کنند...

پس از آن که انفجاری در یک قایق بزرگ مخصوص حمل و نقل مسافر باعث مرگ بیش از پانصد نفر می شود، «داگ کارلین» مأمور ضد تروریست ATF (واشینگتن) پی گیری پرونده را به عهده می گیرد و از او دعوت می شود به گروه جدیدی بپیوندند که با روش های جدیدی از تکنولوژی ماهواره ای استفاده می کنند تا در زمان به عقب برگردند و بدین وسیله بتوانند تروریست متهم (کاویزل) را دستگیر کنند …

جیسن از پدربزرگ ثروتمندش، هاوارد متنفر است. جیسن فکر میکند وقتی هاوارد بمیرد، صاحب همه چیز میشود اما اوضاع آنقدر هم ساده باقی نمیماند. وقتی هاوارد میمیرد، جیسن در کانون تجربهای جدید و از پیش طراحی شده قرار میگیرد. ۱۲ وظیفه که هاوارد آنها را هدیه مینامد، جیسن را به طرق مختلف و غیرمحتملی به چالش میکشند...