
داستان فیلم درباره شهرداری می باشد که برای کنترل شهر اجازه فعالیت به روس ها را میدهد. اما چیزی نمیگذرد که او متوجه میشود روس ها پایبند به قوانین نیستند و برای مقابله با آنها اجازه فعالیت به کارتل ها را هم میدهد. اما روس ها بعد از این اتفاق دختر شهردار را به گروگان میگیرند و اینجاست که بازی واقعی تازه شروع میشه...

چارلی افسر پلیس ساده ای در رود آیلند است که همه مردم او را دست می اندازند. کسی او را جدی نمیگیرد حتا نامزدش تنها پس از ازدواج با او به او خیانت میکند و در حالی که سه پسر حاصل از روابط نامشروع را پیش چارلی میگذارد با مرد کوتوله سیاه پوستی فرار میکند. این اتفاقات موجب نوعی سرخوردگی در چارلی میشود و به مرور زمان شخصیت شیزوفرنی جدید به نام هنکس در وجود او شکل میگیرد. هنکس بر خلاف چارلی شخصیتی شرور از یک پلیس خشن و مردم آزار است. اداره پلیس احساس میکند که چارلی نیاز به مدتی استراحت و سفر دارد از همین رو چارلی را به عنوان اسکورت آیرین به خاطر یک سلسله سوء تفاهمات ارتباطی (با محبوب سابقش)، تا نیویورک اسکورت کند تا در آنجا بازجوئی شود...