
داستان فیلم درباره ی مایک، پسر جوانی است که در یک فروشگاه محلی کار می کند و تفریحش هم نوشتن کتاب های اَبَرقهرمانی می باشد. او که به همراه نامزدش قصد دارند به زودی سفری به هاوایی داشته باشند، طِی یک شب پس از اینکه در محل کارش مورد حمله دو نفر قرار میگیرند، مایک متوجه قابلیت های خارق العاده ای درون خودش می شود آن دو نفر را با مهارت های عجیبش از پا در می آورد. حال مایک قصد دارد بفهمد این مهارت ها را چگونه به دست آورده است...


Turn سریالی است به نویسندگی Craig Silverstein و کارگردانی Rupert Wyatt بر اساس کتابی از Alexander Rose به اسم Washington’s Spies و در فضای سالهای قدیم یعنی سال ۱۷۷۸ و داستان کشاورزی نیویورکی که با گروهی از دوستان دوران کودکی اش گروهی رو به اسم The Culper Ring برای مبارزه برای استقلال امریکا میجنگن تشکیل میده...


Rectify اولین سریال اُرجینال شبکه ی Sundance است. خالق این سریال Ray McKinnon است و تهیه کنندگان سریال معروف Breaking Bad مسئول ساخت این سریال هستند. این سریال زندگی "دنیل هلدن" را به تصویر میکشد که به جرم تجاوز و قتل یک دختر نوجوان به زندان می افتد و حالا بعد از تقریبا ۲۰ سال حبس و انفرادی آزاد میشود وبه جامعه و نزد خانواده اش برمیگردد. او از فشار روانی و احساسیِ زندان نجات پیدا میکند ولی ناگهان دیوارها فرو میریزند و "دنیل" وارد دنیایی میشود که دیگر نمیتواند ان رو درک کند. حضور غیر منتظره ی "دنیل" نه تنها خانواده اش را وارد یک آشفتگی میکند بلکه وضعیت تمام کسایی که به پرونده ی او مربوط بودند را نیز تغییر میدهد...

رویاها و توهمات نگران کننده ای به سراغ «کورتیس»، پدر خانواده، آمده است. او که به شدت تحت تاثیر این رویاها قرار گرفته و معتقد است آخر الزمان در حال فرا رسیدن می باشد، در حیاط پشتی خانه اش شروع به ساختن یک پناهگاه در دل زمین می کند، تا خانواده اش را در برابر طوفان محافظت کند. این کار باعث شده خانواده اش از هم بپاشد و اطرافیانش به سلامت عقل او شک کنند، اما او قصد دارد برای محافظت از خانواده اش این پناهگاه را بسازد...


«ریک» یک افسر پلیس است که بعد از گلوله خوردن در حین ماموریت، چندین ماه در بیمارستان بیهوش بوده است. وقتی که او بیدار می شود، می فهمد که دنیای اطرافش توسط زامبی ها (مرده های متحرک) تسخیر شده است، و به نظر میرسد که او تنها شخص زنده است. او برای پیدا کردن خانواده اش به شهر آتلانتا می رود، و در آنجا به گروهی از بازمانده ها بر می خورد که در خارج از شهر ساکن شده اند. همسرش «لوری» و پسرش «کارل» و همینطور بهترین دوستش، «شین» در میان بازمانده ها هستند. اکنون او بهمراه دیگر بازمانده ها باید در دنیایی که پر از مرده های متحرک است، راهی برای زنده ماندن پیدا کنند...