
فیلم روایت گر ۲ داستان جداگانه است؛ داستان اول مربوط به دختری به نام «جاستین» (کریستن دانست) است که در شُرف یک مراسم عروسی بسیار مجلل با مرد مورد علاقه اش، «مایکل» (الکساندر اسکارگارد) قرار دارد. جاستین بعد از عروسی، دچار نوعی افسردگی شدید می شود که به سبب آن، وی تمام اتفاقات پیرامونش را بد تعبیر می کند و به خصوص رابطه ناخوشایندی را با خواهرش آغاز می کند، این در حالی است که یک سیاره به نام «مالاخولیا» در حال نزدیک شدن به زمین است و این یعنی پایان دنیا. داستان دوم مربوط به خواهر جاستین به نام «کلیر» (شارلوت گاینزبرگ) و همسرش «جان» (کیفر ساترلند) است. جان ستاره شناسی است که پی برده سیاره مالاخولیا در حال نزدیک شدن به زمین می باشد...


یک تکنیسین وسایل الکترونیکی هست . Chuck خیلی بچه مثبت و دست و پا چلفتیه و کارش تعمیر کامپیوتر و وسایل الکترونیکی در یک فروشگاه وسایل الکترونیکی هست . اما این Chuck ما یک راز بزرگ داره … تمام اسرار جهان و حکومتی آمریکا که از طرف ناسا دریک برنامه نگه داری میشد حالا در مغز Chuck جای داره. این برنامه که از طرف دوست قدیمی Chuck به ایمیل او فرستاده شده Chuck را تبدیل به یک کامپیوتر پیشرفته کرده . حالا Chuck دست NASA و CIA گیر کرده و داستان با آمدن دو مامور ناسا وسی آی ای شروع میشه …

بعد از ۱۷ سال مایکل میرز که اکنون دیگر بزرگ شده است و هنوز خطرناک است، به طور تصادفی از بیمارستان روانی آزاد می شود و فورا به هادنفیلد بر می گردد. جایی که وی می خواهد خواهر کوچک خود لوریرا پیدا کند و اگر در این راه کسی مزاحم وی شود با یک سرنوشت خونین مواجه می شود ...