
مگامایند که یک تبهکار نابغه است، بعد از کشتن قهرمان محبوب شهر، کم کم حوصلهاش سر می رود، زیرا دیگر حریفی برایش باقی نمانده تا با او بجنگد. از این رو تصمیم به ساختن یک قهرمان جدید، بنام تیتان می گیرد. اما تیتان بجای اینکه از قدرتش در راه خیر استفاده کند، کمر به نابود کردن دنیا می بندد و مگامایند مجبور میشود برای اولین بار در عمرش دنیا را نجات دهد.

نیک یک کارمند ساده است که به تازگی به الکل معتاد شده و در نتیجه از کار اخراج و تمام پس اندازش را نیز خرج کرده است. همسرش سامانتا که از دست او عصبانی است او را از خانه بیرون می کند و حالا نیک در چمن جلوی خانه اش زندگی می کند و سعی می کند تا به هر شکل ممکن دوباره خودش را باز بیابد و به زندگی عادی برگردد ضمن اینکه این مرد بی پول سعی می کند در همان حیاط خانه به شکلی به فروشندگی هر چیزی که دم دستش است بپردازد تا پولی جمع آوری کند…