
«سياه مو»: يک سامورايي (ميکوني) همسر وفادار (آراتاما) خود را ترک مي کند تا با زن ديگري (واتانابه) ازدواج کند... «هوئيچي بي گوش» شبي روح يک سامورايي نزد پسر نوازنده ي نابينايي (کاتسوئو ناکامورا) مي آيد و از او مي خواهد تا براي حاکم خردسال مرده اي آواز بخواند...«يک فنجان چاي»: «کانايي سامورايي» (گانمون ناکامورا) مشغول نوشيدن چاي عصرانه اش است، که تصوير يک سامورايي ديگررا در فنجان چاي خود مي بيند... «زن برفي»: دو مرد هيزم شکن (ناکادايي و اوکادا) در برف و بوران در کلبه اي خالي پناه مي گيرند. ناگهان، زني (کيشي) از غيب مي رسد و حادثه هاي عجيبي اتفاق مي افتد...

در دوران جنگ جهانی دوم، "کاجی" مردی صلح طلب به همراه همسر خود "میچیکو" به دهکده ای کوچک سفر می کند تا به عنوان ناظر در معدن آهن آنجا کار کند و بدین ترتیب به ارتش اعزام نشود. وقتی پلیس ارتش ششصد اسیر چینی را برای کار به معدن اعزام می کند "کنجی" با رهبر آنها صحبت می کند تا خوشان را کنترل کنند. اما روشهای او سیستم فاسد آنجا را ناراحت می کند و...

مردم فقیر یک دهکده که مدام توسط راهزن ها مورد هجوم قرار می گیرند، از یک سامورایی درخواست کمک می کنند. او ۶ سامورایی دیگر را جمع می کند و آن ها به مردم دهکده می آموزند که چطور از خودشان دفاع کنند و در ازای آن، مردم روزانه سه وعده غذایی مختصر به آن ها می دهند. فیلم زمانی به اوج خود می رسد که ۴۰ راهزن به دهکده حمله می کنند و ...

«كنجى واتانابه» ( شيمورا )، كارمند قديمى بخش بايگانى شهردارى، در مىيابد كه به سرطان معده مبتلا شده و بيش از شش ماه ديگر زنده نمیماند. او ابتدا میخواهد تا از آخرين روزهاى زندگی اش لذت ببرد، اما اين بی فايده است و « واتانابه » میميرد. در مراسم يادبودش، روشن میشود كه پيش از مرگ يك زمين بازى براى بچه هاى محله ساخته است.