

داستان سریال درباره پزشک زنی به نام «زو هارت» است که در نیویورک زندگی میکند. او پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه در رشته پزشکی، تصمیم میگیرد جا پای پدر خود بگذارد و به یک جراح قلب و سینه تبدیل شود. اما زمانی که تمام رویاهایش از هم میپاشد، تصمیم میگیرد پیشنهاد یک غریبه را قبول کند. آن شخص دکتر «هارلی والکس» است، که قرار است با او در شهر کوچک ساحلی در آلاباما کار کند...


داستان سریال درباره پسری به اسم رایان (Elijah Wood) هست که از کارش که وکالت باشه بیرون انداخته شده و الان خیلی افسرده است رایان یه شب تصمیم می گیره خودکشی کنه و یه عالمه قرص می خوره اما حالا از شانس بد یا خوبش نمی میره اما از صبح همون روز سگ همسایه اش رو در هیبت یه ادم می بینه و خیال می کنه که توهم زده حالا این سگه که اسمش ویلفرد هست و از قضا حیوون(ادم) بسیار بددهنی هم هست می خواد به رایان زندگی رو یاد بده …


این سریال که بر اساس کتابی به همین عنوان ساخته شده، شما را به دنیای نوجوانان خانوادههای ثروتمند «منهتن» میبرد. «سیرینا» و «بلر» شخصیتهای اصلی این سریال هستند که سر همه چیز با هم رقابت دارند، از لباس گرفته تا دوست پسر و برای رسیدن به هدفشان از هیچ کاری دریغ ندارند. داستان سریال از زبان دختری روایت میشود که ما هیچوقت در سریال او را نمی بینیم ولی اینطور که از شواهد پیداست یکی از دانشجوهای کالجیست که «سیرینا» در آن درس میخواند. اين دختر خاله زنک کوچکترين اتفاقات روابط دختر پسرها رو زير نظر دارد و هر اتفاقي که ميافتد بعد از مدتی کوتاه در وبلاگ او و موبايل دانشجوهاي کالج منتشر ميشود...