
داستان این قسمت ادامه ی زندگی پوکاهونتاس (دختری از قبیلهای سرخپوستی) چند سال بعد از آشنایی با جان اسمیت (John Smith) است. در این قسمت با پخش شایعه مرگ کاپیتان جان اسمیت، پوکاهونتاس پریشان میشود و به همراه میکو، فلیت و پرنسی مسافرت خود را به طرف انگلستان آغاز میکند و…

پس از نفرين خانواده ي رومانوف توسط راسپوتين ، آناستازيا ي کوچک را از مادربزرگش ملکه ماريا جدا مي کنند. آناستازيا در يک يتيم خانه بزرگ مي شود و در جواني با کساني آشنا مي شود که به اميد گرفتن جايزه اي از ملکه ي ثروتمند پير به دنبال دختري هستند که شبيه آناستازيا باشد تا او را به پاريس ببرند.

هیدز با نیروی شیطانیش، هركول پسر زئوس و هرا، خدایان یونانی را به انسان فانی تبدیل می كند و به زمین می فرستد و تا زمانی كه هركول قهرمان واقعی نشود، نمی تواند نزد خدایان باز گردد. او پس از آموزش نزد فیلو موفق می شود تا شهر را از وجود هیولایی غول آسا نجات دهد و سپس عاشق مگ می شود و ...

قرن بيست و يکم. جامعه آرام است و اهالي «سال آنجلس» از خشونت مي پرهيزند. تا اين که جنايتکاري به نام «سايمن فليکس» (اسنايپس) پس از اين که سي و پنج سال را به حالت انجماد گذرانده، به قيد قول شرف آزاد مي شود. اما او بلافاصله شروع به قتل و جنايت مي کند و مقامات ناچار مي شوند دشمن قديمي «سايمن»، گروهبان پليس، «جان اسپارتن» (استالون) را نيز از حالت انجماد خارج کنند...