
آرن که پس از کشتن پدر خود و دزدیدن شمشیر او آواره بیابانها شده، مورد حمله گرگها قرار میگیرد، کیمیاگری به نام شاهین او را نجات میدهد و همراه خود به سفر میبرد. آنها پس از مشاهده شهر هرت که در آن بردهفروشی مرسوم است در منزل زنی پناه میگیرند. از سویی کیمیاگر خبیثی به نام تارتن که سابقه دشمنی با شاهین را دارد درصدد است راز زندگی ابدی را پیدا کرده انتقام خود را از شاهین بگیرد. به همین دلیل زن و آرن را به گروگان گرفته، شاهین را با این ترفند به دام میاندازد...

در سال ۱۹۴۲ "جک سلیرس" سربازی بریتانیایی وارد اردوگاه زندانیان ژاپنی می شود.اردوگاه توسط "یونوی" که اعتقاد محکمی به نظم،شرافت و افتخار دارد اداره می شود.به اعتقاد او زندانیان متفقین که تسلیم شدن را در عوض خودکشی انتخاب می کنند ترسو هستند.یکی از زندانیان که مترجم است تلاش می کند طرز فکر ژاپنیها را توضیح دهد اما به عنوان خیانتکار شناخته می شود...