

اين سريال زندگي يک سري بازيگر نويسنده مخصوصا زندگي رييس نويسندگان يک برنامه تلويزيوني کمدي را به نمايش ميگزارد. داستان از انجا شروع ميشود که با تغيير رييس سازمان زندگي روزمره انها تغيير مي کند و باعث ميشود که زندگي رييس نويسندگان دچار مشکلاتي شود.رييس سازمان که خود ادم بسيار موفقي است سعي دارد تا زندگي کارمندان خود را بهتر کند...

«پنه لوپ ویلهرن» فرزند خانواده ای ثروتمند و متشخص است. اما والدینش او را از کودکی در خانه محبوس کرده و اجازه خروج از منزل را به او نمی دهند. چون پنه لوپ با دماغی بزرگ و شبیه خوک به دنیا آمده و دیگران با دیدن او وحشت می کنند. خانم و آقای ویلهرن این اتفاق را ناشی از طلسمی قدیمی می دانند و تلاش دارند تا شوهری برای دخترشان دست و پا کنند...


این سریال درباره یک ستاره جوان هالیوودی است که همراه خود ۲ دوست دوران کودکی و برادر بازیگر خود را دارد.این بازیگر و اطرافیانش بالا و پایین های هالیوود را میچشن و راه خود را از میان باز میکنند ولی هیچگاه دست از تفریح بر نمیدارند. در سریال زندگی و روابط واقعی کسانی که در هالیوود زندگی میکنند نمایش داده شده است

بادی (ویل فرل) در پرورشگاهی در نیویورک زندگی می کند. شب کریسمس می پرد در کیسه بابانوئل و او هم از همه جا بی خبر، بادی را با خودش به قطب شمال می برد. در آنجا پری ها تصمیم می گیرند که بادی را بزرگ کنند و به او هم نگویند که در حقیقت انسان است. سال ها بعد وقتی که بادی از این راز باخبر می شود تصمیم می گیرد به نیویورک بازگردد تا پدر واقعی خودش را پیدا کند...


داستان سریال درباره زندگی کاری و خانوادگی دو پزشک جراح پلاستیک مشهور در میامی می باشد. این دو پزشک بعضا از لحاظ شخصیتی کاملا متفاوت هستند. دکتر ""شان مکنامارا" دکتری ماهر و متخصص است که مرد خانواده است، کم حرف و تو دار و صادق است و به اصول پزشکی وفا دار است. در مقابل دکتر " کریسشن تروی" زرنگ و پول پرست است، با زنان بسیاری ارتباط دارد و چندان به اصول پزشکی و حرفه ای پای بند نیست، او حتی حاضر است به همکار خود دروغ بگوید و چهره مجرمی تحت تعقیب را در مقابل در یافت مبلغی هنگفت عوض نماید ، او با زنانی که خود و همکارش چهره یا بدن آنها را زیبا یا اصلاح کرده ، هم بستر می شود و برای خلق دوباره چنین زنان زیبایی بر خود درود می فرستتد...