
آرتور دنت که در انگلستان زندگی می کند يکروز صبح که از خواب بيدار می شود با اتفاق عجيبی روبرو می شود : بولدوزرها تا چند دقيقه ديگر خانه او را با خاک يکسان خواهند کرد . او سپس متوجه می شود که دوست قديمی اش فورد ، يک موجود فضائی بيگانه است که برای تفريح به کره زمين آمده است و در ادامه نيز در می يابد که به زودی کره زمين بمنظور احداث يک بزرگراه بين کهکشانی توسط موجودات فضای بدذاتی به اسم ووگونها نابود خواهد شد . آتور تصميم می گيرد بهمراه فورد عازم يک سفر کهکشانی شود و در اين سفر رئيس جمهور کهکشان و تريليان که آخرين زن زمينی است و نيز يک آدم آهنی افسرده با آنها همراه می شوند و ...


داستان سریال درباره "برنارد" هست که یک مغازه ی کتاب فروشی دارد .. ولی اصلا علاقه ای به فروش کتابهاش ندارد .. "مانی" که یه ادم عصبی و استرسی هست به مغازه ی "برنارد" میاد و کتاب آرامش و خونسری رو از اون میخره و بر حسب اتفاق کتاب توی لیوان چاییش میوفته و اونو قورت میده .. وقتی پزشکها میخوان اونو جراحی کنن متوجه میشن که کتاب جذب بدن اون شده و دیگه قابل جدا کردن نیست .. و همین باعث میشه که "مانی" به یک شخصیت آروم و ریلکس تبدیل بشه ...

«هورتنس» (باپتيست)، زني است سياه پوست که پس از مردان والدين صوري اش، دنبال والدين واقعي خويش مي گردد و در مي يابد مادرش زني سفيد پوست و پا به سن گذاشته به نام «سينتيا» (بلتين) است که با دختر ناسازگارش، «راکسان» (راشبروک) روزگار مي گذراند و «هورتنس» را- که ثمره ي رابطه اي نامشروع است - در همان نوزادي سر راه گذاشته است...