«هارولد چيسن» (کورت)، فرزند آرام مادري ثروتمند و سلطه جو (پيکلز)، هيچ دوستي ندارد و تنها به يک چيز علاقه مند است – مرگ. «هارولد» با زن پيري به نام «مود» (گوردون) آشنا مي شود که او هم پاي ثابت تشييع جنازه هاست.
«هوکي» (ساترلند)، «دوک» (اسکريت) و «جان» (گولد) به بيمارستان جراحي سيار ارتش شماره ي ۴۰۷۷ در کره وارد مي شوند و مشغول عمل جراحي مجروحان بازگشته از جبهه مي شوند. اين جراحان چيره دست در اوقاع فراغت عادت ها و سرگرمي هاي خود را دنبال مي کنند...