

راس پولدارک تصمیم میگیرد برای اینکه به جرم قاچاق محاکمه نشود، دختر مورد علاقه اش الیزابت را ترک میکند و به ارتش ملحق شود. وقتی ۳ سال بعد به خانه بر میگردد متوجه میشود که پدرش مُرده، خانه بزرگ آنها ویران شده، ثروتشان از دست رفته و معشوقه اش به نامزدی پسر عمویش در آمده است. او در راه برگشت به خانه دختری را از کتک خوردن نجات میدهد و او را به عنوان خدمتکار آشپزخانه استخدام میکند، اما همشهریهایش از برگشتن بچه پولدار شهرشان که قصد پس گرفتن موقعیتش اجتماعیش را دارد زیاد راضی نیستند و همین باعث ایجاد بر خوردهایی بین آنها و راس میشود که عواقب ناخوشایندی را برای وی در پی دارد...


این سریال داستانی ناگفته از زندگی دا..وی..نچی را به تصویر میکشد؛ زندگی این نابغه در اوایل زندگش اش در زمان رنسانس در فلورانس است. بعنوان یک هنرمند ۲۵ ساله، یک شمشیر باز ماهر، کاشف، عاشق پیشه، رؤیا پرداز و آرمانگرا، سعی میکند که در واقعیت خودش، در زمانی که میخواهد نه تنها آینده را ببیند بلکه آنرا کشف کند، زندگی کند و…