داستان فیلم از زندگی و شغل نویسندهی کانادایی "نلی آرکان" الهام گرفته است. او که زندگی پر فراز و نشیب و پرخطری را تجربه میکرد در سال ۲۰۰۹ جسدش در حالی که حلق آویز شده بود در آپارتمانش پیدا شد...
در سال ۱۸۶۳ گروهی از مسافران که در برف گرفتار شده اند یک نیروی شیطانی را احضار میکنند تا به آنها وسیله ای برای رفتن به خانه بدهد. زمانی که یکی از آنها میبیند همسرش در آستانه مرگ است، پیمانی با شیطان می بینند تا همسر و فرزند تازه متولد شده اش را نجات دهد و...
یک دختر جوان و بی گناه مادرش را هنگامی که به وحشیانه ترین شکل ممکن به قتل میرسد، مشاهده میکند. پس از آن واقعه تلخ، او متحمل درد و رنج روحی بسیاری میشود تا اینکه با شخصی به نام سایمون آشنا می شود که از دنیای مرموزی می آید...
هوبرت پسری همجنسگرا که در روحیه بی پروای نوجوانی خود گمشده، از مادرش به شدت متنفر است، او هر روز بین رابطه عشق و نفرت خود با مادرش بیشتر گم میشود تا اینکه مادرش او را ترک میکند، او پس از مدتی مادرش را در بانک سنت لارنس پیدا میکند، جایی که بزودی قتلی رخ خواهد داد...