

زمانیکه انزویِ خوره ی بازی، به دنیایی پر از پسران جذاب منتقل میشود، حس میکند در رویا به سر میبرد...در رویای شخصی دیگر! دانش آموز دبیرستانی انزو هوشینو، زندگیه محشری دارد. هر روز را به بازی ویدیویی، پرخوری و نوازش گربه ی محبوبش میگذراند. ولی زمانی که موجودی جادویی، او را به دنیای متفاوت و عاری از هر یک از علایقش منتقل میکند، این وضعیت خوشایند به آشوبی گیج کننده تبدیل میشود. حالا او گیره پسرانی جذاب افتاده ست! چطور ممکن است در این دنیای ناگوار، زنده بماند؟ آنزو قبل از بازگشت به زندگی عادی اش، باید در این واقعیت متفاوت پیش برود و بازی کند. پس او غرولند کنان با تسوکاسا تازوکی دوست میشود. کسی که متاسفانه یکی از جذاب ترین و محبوب ترین پسران مدرسه ست. اوضاع زمانی بدتر میشود که انزو درمیابد، تسوکاسا شاید چندان شخص بدی هم نباشد!

بعد از گذشت ۲۰۰۰ سال، ارباب شیطان بیرحم تناسخ پیدا کرده! اما بهنظر میرسه استعدادی برای پرورش کاندیداهای ارباب شیطان شدن ندارد! ارباب شیطان، "آرنوس" خسته از دورهای طولانی از جنگهای بیپایان و داشتن توانایی از بین بردن انسانها، المنتالها و خدایان آرزوی دنیایی صلحآمیز را داشت. پس تصمیم گرفت به آینده تناسخ کند. اما چیزی که در انتظارش بود دنیایی بسیار صلحآمیز بود که در آن نوادگانش بهخاطر کمبود قدرتهای جادویی، ضعیف شده بودند.


ناتسوکی سوبارو ، یک دانش آموز دبیرستانی ساده هست که درون یک جهان متناوب گم شده ، جایی که توسط یک دختر زیبای مو نقره ای نجات داده میشه . اون نزدیک دختر میمونه تا لطفش رو جبران کنه ، ولی سنگینی سرونوشتی که اون دختر به دوش میکشه خیلی سنگین تر از چیزی هست که سوبارو میتونه تصور کنه . دشمنان یکی پس از دیگری حمله میکنن ، و هردوی اونا کشته میشن و بعد اون متوجه میشه که قدرت اینو داره که مرگ رو باز پیچی کنه و به زمانی که تازه به این دنیا اومده برگرده . ولی اون تنها کسی هست که اتفاقاتی که افتاده رو به خاطر میاره .


دانش آموز سال اول دبیرستانی به نام توئجو باسارا ناگهان از سوی پدرش مورد سوال قرار گرفت "تو گفتی یک خواهر کوچیک می خوای، آره؟" او به زودی ازدواج خواهد کرد. بعد از آنکه برای باسارا دو خواهرخوانده زیبا به جا گذشت به مسافرت دوری رفت. ولی شکل واقعی میو و ماریو ارباب دیو بود. باسارا وارد یک قرارداد دو طرفه با میو شد ولی اشتباها یک قرارداد برعکس!