
«بلانچ تيلر» (هريس)، احضارکننده ي حرفه اي ارواح است و در تظاهر به برقراري رابطه با روح خواهر مرحوم «جوليا رين برد» پولدار (نسبيت)، مي فهمد که چهل سال پيش «جوليا» خواهرش را مجبور کرده براي جلوگيري از رسوايي و بدنامي، فرزند نامشروعش را رها کند، و حالا حاضر است ده هزار دلار بدهد تا ردي از خواهرزاده اش پيدا کند...

مایک و دنی خلبان یک هواپیمای باری هستند اما بازنده شدن دنی در بازی قمار سبب میشود که هواپیمای آنها را توقیف کنند. آنها در پی بدست آوردن پول، با وانت یک مرد چینی به سیاتل میروند. برادر زاده مرد چینی که دختر بچه کوچکی است از مایک میخواهد که به جای عمویش او را به نماشگاه جهانی شهر سیاتل ببرد.در نمایشگاه جهانی آنها با اتفاقات عجیبی روبرو میشوند...

چنس وین ( نیومن ) ژیگولویى است که به امید موفقیت در بازیگرى سینما، میخواهد به این عرصه راه یابد. او در فلوریدا با الکساندرا دل لاگو ( پیج ) آشنا میشود که یکى از ستارگان رو به افول هالیوود است. الکساندرا براى آن که چنس را در کنار خود نگه دارد، وعده میدهد او را به اشخاص صاحب نفوذ در هالیوود معرفى کند…

نيويورك . « ج . ج . هانسكر » ( لنكستر ) ، روزنامه نگار معتبر و سرشناس ، كه از رابطهى خواهرش ، « سوزان » ( هريسن ) با « استيو » ( ميلنر ) ، نوازندهى جوان و معصوم كلوبهاى شبانه راضى نيست ، يكى از پادوهاى مطبوعاتى به نام « سيدنى » ( كورتيس ) را مجبور مىكند تا براى « استيو » پاپوش درست كند .