پس از آنکه میا، نویسنده، با امیل، پدری مجرد، وارد رابطهای عاشقانه میشود، خوشبختیشان با تلاش برای فرزندآوری از طریق درمانهای باروری، به چالش کشیده میشود.
زندگی "جوناس" به عنوان پدر دو کودک در حومه شهر به هم می ریزد. وقتی قربانی یک تصادف رانندگی او را به جای دوست پسرش"سباستین" اشتباه می گیرد، زندگیاش به کلی تغییر می کند...
کریستن برای دنبال کردن رویای حرفه ای خود مزرعه خانوادگی در جزیره ای کوچک را ترک کرده و به کپنهاگن می رود.وقتی پدرش از دنیا می رود او به مزرعه که تغییر زیادی نکرده بازمی گردد.او یک آگهی در روزنامه منتشر می کند تا برای اداره مزرعه و مراقبت از برادرش کمکی دریافت کند و...