
هنگ کنگ. «بازرس وونگ» (بيل تونگ) تلاش مي کند به يکي از قاچاقچي هاي بزرگ مواد مخدر، به نام «چو تائو» (يوئن) که به تازگي دستگير شده بباوراند که يکي از هم دستانش، «سلينا» (لين) قرار است در دادگاه عليه او شهادت دهد. به اين اميد که «چو» نقشه ي سوء قصد به جان «سلينا» را بريزد. از طرف ديگر «وونگ»، مأمور پليس، «کاکويي چان» (چان) را مأمور محافظت از جان «سلينا» مي کند...

یک پلیس خبرچین، نامه ای حاوی اطلاعات سری در مورد یک عملیات غیرقانونی مواد مخدر را برای دوستش "یی-چینگ" می فرستد. زمانی که پلیس خبرچین در حال گذراندن تعطیلاتش در تایلند می باشد، سرسپردگان خدای مواد مخدر آنجا او را به قتل می رسانند و برای سرپوش گذاشتن بر روی این اتفاق، مجبورند که دوستش "یی-چینگ" و همچنین یک مامور به نام "لائو" را بکُشند...

لای ( دیوید چیانگ ) قهرمان جوان و بینظیری است که هیچ راهزن و متجاوزی نمی تواند در برابرش قد علم کند اما پاپوشی برای وی دوخته میشود . او با استاد فاسدی به مبارزه برمی خیزد اما از آنجا که استاد ، به سلاح عجیب و مرگباری مجهز است ، لای از او شکست می خورد و مجبور می شود بخاطر قولی که داده ( هر کسی که در این مبارزه شکست بخورد باید دست راست خود را قطع کند ) دست خویش را با شمشیر خود قطع کند . او زخمی و خسته به روستایی پناه می برد . یک سال می گذرد . لای اینک در یک میهمانخانه مشغول کار است که ناگهان قهرمان جوان و عدالت جویی به نام فینگ ( تی لونگ ) پا به همان میهمانخانه می گذارد …