
«لری کراون» (تام هنکس) کارمند وظیفه شناسی است که از احترام زیادی در بین همکارانش برخوردار می باشد. اما در یک روز لری را در دفتر مدیریت می خواهند و در آنجا به او می گویند که علی رغم اینکه او یکی از بهترین کارمندان شرکت است، به دلیل فقدان مدرک دانشگاهی مجبور هستند تا او را بیرون کنند. او تصمیم می گیرد تا به دانشگاه برود تا بتواند از این طریق به مدارج بالاتر دست پیدا کند و شغل بهتری برای خود دست و پا کند. لری بعد از نام نویسی در دانشگاه به سر کلاس های درس می رود و در آنجا با استادی به نام «مرسدس» (جولیا رابرتز) آشنا می شود...

«ناچو» (بلک) مرد جواني است که در صومعه اي در مکزيک بزرگ شده و حالا همان جا آشپزي مي کند. او نقابي به چهره مي زند و شنلي بر دوش مي اندازد تا در مسابقات کشتي کچ محلي شرکت کند و جايزه ي ۲۰۰دلاري اش را ببرد و به کمک آن بتواند براي بچه ها غذاهايي بهتر و براي خودش اعتبار دست و پا کند...

صبحي در ماه ژوئن. مردي (داگلاس) که در يکي از بزرگراه هاي لس آنجلس در ترافيک گير کرده، اتومبيلش را رها مي کند و به طرف شهر به راه مي افتد. او مي خواهد خودش را به خانه ي همسر سابقش (هرشي) که با دخترشان زندگي مي کند برساند. اما در طول راه مجبور مي شود تا بيشتر و بيشتر به خشونت متوسل بشود.