پیتر هارپر آهنگساز، که از طلاق به خود می پیچد، به یک خانه ساحلی ایرلندی منزوی می رود تا الهام بگیرد. کلبه منزوی ترمور بیچ عالی به نظر می رسد تا اینکه طوفانی خشمگین در یک شب سرنوشت ساز رخ می دهد و نقشه های او را به هم می زند.
پس از اتفاقات تابستان، آرس و راکل نمی توانند راهی برای ادامه رابطه خود پیدا کنند و تصمیم می گیرند راه خود را ادامه دهند. وقتی در زمستان دوباره همدیگر را می بینند، عشق و جاذبه ای که نسبت به یکدیگر احساس می کنند، بی نظیر است...
این فیلم داستان یک نوجوان ۱۶ ساله را دنبال می کند که متوجه می شود وقتی برای اولین بار یک دختر را می بوسد می تواند تمام آینده یک رابطه عاشقانه را ببیند...
راکل تمام زندگی خود را دیوانه آرس، همسایه جذاب و مرموز خود بوده . او بدون اینکه از پنجره دیده شود او را تماشا می کند و با تاسف او حتی یک کلمه هم با آرس رد و بدل نکرده است ...
یک نوجوان دارای اضافه وزن در حالی که در روستای خود تعطیلاتش را می گذراند توسط گروهی از دختران کنار استخر مورد آزار و اذیت قرار می گیرد. پیاده روی طولانی به خانه بقیه زندگی او را تغییر می دهد ...
یک تاجر ثروتمند یک کارگردان روانی رنجور را استخدام می کند تا دستاورد مهم خود یعنی یک فیلم هنری درخشان را تولید کند...
گروهی از افراد مختلف شبی را با تجربیات مختلف جنسی پشت سر می گذارند.
جولیتا زن میالنسالی است که در شهر مادرید با دوست پسرش لورنزو زندگی میکند. او دختری بنام آنتیا دارد که ۱۲ سال است از پیش او رفته است. جولیتا و لورنزو قصد دارند برای تفریح به پرتغال بروند، اما پس از برخورد با بهترین دوستِ دخترش و شنیدن خبرهایی راجع به متاهل شدن او، جولیتا تصمیم میگیرد سفر را کنسل کرده و...