

این سریال دربارهی خاندان مدیچی است. خاندان مدیچی که ابتدا بانکدار بودند ، در مدت کوتاهی به جمع قدرت مداران بزرگ و نجیب زادگان پیوستند و نفوذشان نه تنها ایتالیا ، بلکه کل اروپا را متحول کرد. صعود این خاندان از تاجرانی ساده به قدرتمندترین افراد ایتالیا موجب انفلاب فرهنگی و اقتصادی در اروپا شد. خاندان مدیچی با استفاده از قدرت و منابع گسترده ، تفکرات سنتی را به چالش کشیدند و باعث طلوع عصر جدیدی در علم و هنر شدند و البته در این راه لیستی از دشمنان قدرتمند را برای خود درست کردند و...


داستان سریال درباره فردی است به نام رگنار لاثبروک که با پادشاه آن دوران وایکینگ ها به مخالفت برمیخیزد و دوست دارد این بار به جای نبرد با شرقی های منطقه خود، حمله به سمت غرب را در دستور کار خود قرار بدهند. رگنار با مخالفت با پادشاه خود، کار را به جلو میبرد تا راه را برای نبرد با غربی ها هموار کند و حتی خود را در مقام پادشاهی ببیند...

داستان این فیلم در قرن نوزدهم میلادی و در کشور ایرلند اتفاق می افتد. آلبرت نوبز زنی است که بدلیل شرایط نامناسب موجود برای زنان در آن زمان، وانمود به مرد بودن می کند و در یک هتل بعنوان پیشخدمت مشغول به کار است، تا اینکه او با یک مرد نقاش خوش قیافه آشنا می شود و تصمیم میگیرد از دروغی که یک عمر با آن زندگی کرده، بگریزد.


هفت خاندان اشرافی برای حاکمیت بر سرزمین افسانه ای «وستروس» در حال ستیز با یکدیگرند. خاندان «استارک»، «لنیستر» و «باراثیون» برجسته ترین آنها هستند. داستان از جایی شروع می شود که «رابرت باراثیون» پادشاه وستروس، از دوست قدیمی اش، «ادارد» ارباب خاندان استارک، تقاضا می کند که بعنوان مشاور پادشاه، برترین سمت دربار، به او خدمت کند. این در حالی است که مشاور قبلی به طرز مرموزی به قتل رسیده است، با این حال ادارد تقاضای پادشاه را می پذیرد و به سرزمین شاهی راهی می شود. خانواده ملکه، یعنی لنیستر ها در حال توطئه برای بدست آوردن قدرت هستند. از سوی دیگر، بازمانده های خاندان پادشاه قبلی وستروس، «تارگرین ها» نیز نقشه ی پس گرفتن تاج و تخت را در سر می پرورانند، و تمام این ماجراها موجب در گرفتن نبردی عظیم میان آنها خواهد شد...

لرد مارک کورنوال تصمیم دارد که قبیلههای بریتانیا را در برابر ایرلند با هم متحد کند و خود شاه بریتانیا شود.شاه ایرلند از نقشهٔ آنها با خبر میشود و مخفیانه همراه با سربازانش به محل برگاری جلسه حمله میکند.پدر و مادر تریستان که پسر بچهای بیش نبود کشته میشوند و مارک برای نجات تریستان دستش از مچ قطع میشود.