میشل، زنی بیخانمان است و در فرودگاه اورلی زندگی میکند. تئو، مردی با معلولیت ذهنی، در فرودگاه کار میکند و با عمهاش زندگی میکند که بیش از حد از او محافظت میکند. میشل تصمیم میگیرد پسرش را در لیسبون پیدا کند و تئو سادهلوحانه قبول میکند که او را با ماشین ببرد.
اِوا، یک خدمتکار جوان، در یک هتل بزرگ مشغول به کار میشود. او با همکارانی با شخصیتهای قوی آشنا شده و با آنها دوست میشود. اما آرامش آنها با شروع یک جنبش اجتماعی بر هم میخورد و هر یک از آنها با چالشهای جدیدی روبرو میشوند.
کلمنس و رو، گربهاش، برای تعطیلات از پاریس به حومه شهر میروند. رو در حومه شهر از دیدن حیوانات و طبیعت لذت میبرد. او با کالین، گربه سفیدی که در جنگل زندگی میکند، دوست میشود.
میشل رسین رئیس دادگاه جنایی است. او همانقدر که به خود سخت میگیرد با دیگران هم همین کار را میکند. زنی بنام دیت بعنوان عضو هیئت منصفه یک پرونده انتخاب میشود و زمانی که میشل دوباره او را ملاقات میکند همه چیز عوض میشود و...
"جئونگ یون" یک همسر دلسوز، مادر و یک زن حساس است که خود را با مصیبتی قانوی و هزاران مایل دور تر از خانه مییابد. پس از سال ها برنامه ریزی، او و همسرش جونگ...
«آلین» بلژیک را به مقصد فرانسه ترک می کند تا بهمراه پسرش در کنار خواهرش و شوهر خواهرش بعنوان یک خانواده زندگی کنند. او با زنی بنام «استفانی» که تعلیم دهنده نهنگ های قاتل است آشنا می شود و بعد از مجروح شدن استفانی در یک تصادف، رابطه آن ها عمیق تر هم می شود...