
« دكتر بن مكنا » ( استوارت ) و همسرش ، « جو » ( دى ) كه همراه پسر كوچكشان براى گذراندن تعطيلات به مراكش رفتهاند ، شاهد قتل يك مأمور مخفى فرانسوى مىشوند كه پيش از مرگش به « بن » مىگويد جاسوسان مىخواهند يك سياستمدار خارجى را در آلبرت هال بكشند . جاسوسان براى ساكت نگه داشتن آنان پسرشان را مىربايند و زن و شوهر در تعقيبشان به لندن مىروند .

زنی بازیگر توسط همسرش که به دوستان او حسادت می کرد به قتل می رسد. روز بعد،نویسنده ای به نام "رابرت تیسدال" که یکی از دوستان او بود، جسدش را در ساحل پیدا می کند. او برای تماس به پلیس فرار می کند اما دو شاهدی که این ماجرا را می بینند تصور می کنند او قاتلی است که پا به فرار گذاشته است.او دستگیر می شود و...

« باب » ( بنكس ) و « جيل » ( بست ) « لارنس » زوجى انگليسى هستند كه تعطيلات را با دخترشان، « بتى » ( پيلبيم ) در سوييس مىگذرانند. « لويى برنار » ( فرهنه )، مردى فرانسوى كه با آنان دوست شده ناگهان به قتل مىرسد، اما پيش از مرگ رازى را فاش مىكند: نقشهى ترور يك ديپلمات كه به زيان دولت انگلستان خواهد بود.