
داستان این فیلم در مورد خانواده باکمن است که همه اعضایش درگیر زندگی خودشان هستند و به بزرگ کردن فرزاندان خودشان میپردازند از طرفی دیگر تحت فشار کاری هستند و خیلی وقت ها فرصت رسیدگی به همسر و کودکان را ندارند بنابراین تصمیم میگیرند که یاد بگیرند چطوری یک پدر و همسر خوب باشند ولی …...

مخترعي حواس پرت به نام «وين سالينسکي» (مورانيس) به شدت مشغول کار روي اختراع مهمش، اشعه ي کوچک کننده است. در اثر يک اتفاق، ماشين کوچک کننده به کار مي افتد و فرزندانش و فرزندان خانواده ي دوستش «تامپسن»، کوچک مي شوند. «سالينسکي» ناخواسته بچه ها را با آشغال ها به حياط مي اندازد و بچه ها مي فهمند که براي رسيدن به خانه بايد چندين کيلومتر از ميان «جنگل» چمن حياط بگذرند.

شهر کيهاني «گلوله هاي فضايي» با کمبود هوا براي تنفس روبه رو است و به همين دليل، «رئيس جمهور اسکروب يوگورت» (بروکس) به فرمانده ي سفينه ي فضايي اش «دارک هلمت» (مورانيس) مأموريت مي دهد تا با ربودن «شاهزاده خانم وسپا» (زونيگا) دختر پادشاه سياره ي «درويديا» اتمسفر سياره را به دست آورد...