

پس از اینکه گروه قهرمانان پادشاه شیطان را شکست دادند، صلح را به سرزمین بازگرداندند و به زندگی تنهایی بازگشتند. نسلها میگذرند و الف فریرن با مرگ انسانیت روبرو میشود. او شاگرد جدیدی میپذیرد و قول میدهد که آرزوهای در حال مرگ دوستان قدیمی را برآورده کند. آیا یک ذهن الف می تواند با طبیعت مرگ و زندگی صلح کند؟ فریرن تلاش خود را برای کشف این موضوع آغاز می کند.

توکا کشاورز متوسط (کمی منحرف) شما در روستای چزا است. در حالی که او رویای قهرمان شدن و بدست آوردن دختر را در سر می پروراند، قهرمان واقعی، Sion، در حال مبارزه با شیاطینی است که تهدید به حمله به جهان هستند! اما یک روز توکا به طور تصادفی قهرمان را می کشد...؟! با مرگ قهرمان افسانه ای، کی قرار است دنیا را نجات دهد؟! توکا به سرعت جسد سیون را دفن می کند تا شواهد را پنهان کند، اما روز بعد از خواب بیدار می شود و متوجه می شود که دیگر در بدن خودش نیست...!!


دری به دنیایی دیگر در برابر پسری گشوده می شود که در تمام عمرش به طرز وحشیانه ای مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. این واقعیت جایگزین به او امکان دسترسی به انواع چیزها، مانند مهارت های تقلب و پورتالی را می دهد که به او اجازه می دهد بین دنیای قدیمی و جدید خود سفر کند! آیا این بازنده کلاس می تواند زندگی خود را به خانه برگرداند...؟


ویستریا دختر یتیمی است که در انتهای قرن نوزدهم در گوشه ای از امپراتوری بریتانیا زندگی می کند. زندگی او متروک و تاریک است – تا اینکه با مالبوس، موجودی جاودانه قدرتمند اما به همان اندازه تنها با ظاهری پشمالو، که توسط شکارچیان شکار شده است، روبرو می شود. ویستریا و مالبوس با هم در امپراتوری پرسه می زنند – پرجمعیت از انسان ها و جانورانی شبیه انسان – در جستجوی مکانی که بتوانند در صلح با هم زندگی کنند.


محوریت این انیمه بر روی دانشآموزی به نام آساهی کاشیواگی است که یک روز صبح در راه مدرسه با تصادفات غیرعادی روبرو میشود - همه اینها مطابق با ثروت مبهمی تلویزیونی است که او آن روز صبح تماشا کرده بود و همه با یک برخورد ناگوار با یک نفر به پایان رسید. دختر اتفاقاً همه دخترانی که او ملاقات می کند دانش آموزان یا معلمان جدید مدرسه او هستند. شناخت قبلی آساهی از دختران، او را به سوء ظن یوشیو، که خود را "دوست آساهی" معرفی می کند، می کند. بعد از مدرسه، او یک نامه عاشقانه در کمد کفشش پیدا می کند که به او می گوید دوباره طبق بخت صبحگاهی به درخت گیلاس پشت مدرسه بیاید. آساهی به سمت درخت شکوفه گیلاس می رود تا ببیند چه چیزی در انتظارش است.