
یک مأمور به نام اورسن فورچون (جیسون استاتهام) که توسط سازمان اتحاد اطلاعات جهانی بهنام «فایو آیز» استخدام میشود تا سلاحی مرگبار و جدید را که میتواند نظم جهانی را برهم بزند، پیدا و جلوی فروش آن را بگیرد. او برخلاف میل باطنیاش باید با یک متخصص فناوری پیشرفته از سازمان CIA برای این مأموریت جهانی که باید در آن به یک تجارت میلیاردی اسلحه نفوذ شود، همکاری کند...

واریس در دوازده سالگی از صحرا به دلیل اصرار پدرش برای ازدواج با پیرمردی که قرار است چهارمین زنش باشد فرار میکند و به طرز معجزه آسایی نجات پیدا میکند و به موگادیشو میرود و از آن جا در زمان جنگ سومالی به واسطه مادربزرگش به انگلستان فرستاده میشود. او به محل اقامت خاله اش که همسر سفیر سومالی در لندن بوده میرود و مثل یک خدمتکار آن جا کار و زندگی میکند تا پایان جنگ سومالی که از ان خانه بیرون میآید و سرنوشتش سمت و سوی دیگری پیدا می کند...

شبی در ترکیه مردی ۴۰ ساله الکلی بنام «کهیت» که از زندگی بریده است، دست به خودکشی می زند. «سیبل» نیز دختری ۲۰ ساله است که به تازگی بخاطر رابطه اش با یک پسر، از برادرش کتک خورده، و خسته از خانواده اش اقدام به خودکشی می کند. این دو در بیمارستان با هم آشنا می شوند، و سیبل برای فرار از خانواده اش، به کهیت پیشنهاد ازدواج میدهد، و تضمین می کند که زندگی شان همانند دو هم اتاقی باشد. اما بعد از ازدواج، این دو رفته رفته به هم نزدیک تر می شوند و پس از مدتی می فهمند که واقعا عاشق هم شده اند...