
برای پس گرفتن سرزمینی که عمویش از پدرش دزدیده، "جیسون" باید پشم طلایی را از سرزمین بربرها بدست آورد، جایی که "مادئا" عفریته ای قدرتمند زندگی می کند. او "جیسون" را دیده و از کمک برادرش استفاده می کند تا پشم طلایی را بدست آورد. او برادرش را به قتل رسانده و تبدیل به معشوق "جیسون" می شود...

"دکتر جان هولدن" خطر کرده و به لندن سفر می کند تا در یک نشست روانشناسی ماورالطبیعه با قصد افشای "جولین کارسول" رهبر یک فرقه شیطانی شرکت کند.او که یک انسان شکاک است اعتقادی به قدرت "کارسول" ندارد.با اینحال او دعوت "کارسول" برای اقامت در املاک او را می پذیرد و...

در آغاز فیلم گروهی از شکارچیان غیرقانونی حیوانات به گروهی از گوریل ها حمله می کنند. محافظین حیوانات نیز با شکارچیان درگیر می شوند و سرانجام یک گوریل و مادر یک دختر کوچک کشته می شوند. در این میان یک بچه گوریل به رهبر شکارچیان حمله کرده و انگشت شست و سبابه او را قطع می کند. چند سال می گذرد و دختر بچه بزرگ شده و بچه گوریل نیز تبدیل به یک گوریل بسیار عظیم الجثه شده است. این دو دوستان صمیمی هستند و دختر او را جویانگ صدا می زند. پس از مدتی دوباره سر وکله شکارچیان پیدا می شود بنابراین نماینده سازمان حمایت از حیوانات دختر را راضی می کند تا گوریل را به لس آنجلس منتقل کنند و...

«جورج بیلی» که در روز کریسمس قصد خودکشی دارد، توسط یک فرشته نجات داده میشود و آن فرشته به او نشان میدهد كه زندگی اطرافیانش بدون وجود بیلی چقدر بی رمق و یكنواخت میشده است. این طوری است كه در همان روز و شب كریسمس، جورج كه بواسطه مشكلات مالی حاصل از ورشكستگی به فكر خودكشی افتاده است، باردیگر به انسانها دل میبندد و به زندگی بر میگردد...