
الکس مردی است تقریبا ۴۰ ساله که با دختری به نام تامارا دوست است و عاشقانه یکدیگر را میخواهند . تامارا در فا*شه خانه ای کار میکند تا بتوانند بدهی ۴۰ هزار دلاریش را پرداخت کنند و الکس هم سخت در تلاش برای پرداخت بدهی هایشان است . اما سر انجام تمامی تلاش هایشان را بی ثمر میدانند و الکس نقشه ی سرقت یک بانک محلی را میکشد …

داستان فیلم دررابطه با پسر بچه ای که در دوران کودکیش مادرش توسط فرد ناشناسی به قتل رسیده پدرش مرد سخت گیریست که عرصه زندگی را برای اون تنگ کرده است و مشکلات و مسائل زیاد باعث شده که اون بیشتر و بیشتر در خودش فرو رود و دچار افسردگی شود .یک روز به طور اتفاقی اون متوجه قدرت عجیبی در خودش میشود او متوجه میشوده که از قدرت ادراک ذهنی(تلهپاتی) فوق العاده قدرتمندی برخوردار است و می تواند تاریخ و زمان را تغییر دهد...

هلن گریس که به تازگی از شوهرش جدا شده، به همراه پسران دوقلویش جرد و سایمون و دختر بزرگش مالوری به خانه ای قدیمی در املاک اسپایدرویک- متعلق به عمه لوسیندا- اثاث کشی می کنند. در شب اول اقامت شان در خانه جدید، مالوری پشت دیواری کاذب یک آسانسور کوچک و یک کلید عجیب پیدا می کند. جرد با استفاده از آسانسور و کلی به اتاقی مخفی راه پیدا می کند که متعلق به صاحب قدیمی خانه آرتور اسپایدرویک است...

این فیلم که آخرین ساخته سیلوستر استالونه داستان اون به این گونه است که جان رمبو پس از گذشت سال ها و روزهای زیادی که ازجنگ ویتنام سپری شده به میان جنگل های کوهستانی در تایلند شمالی رفته اما جنگ های ۶۰ ساله قبیله ای بین برمیه ها و کارن ها در مرز میانمار مشکلات زیادی رو برای اون ایجاد می کنه. سربازان سازمان ملل برای کمک به افرادی که آسیب دیدند تصمیم می گیرند که به این منطقه بیاند اما مشکلات زیادی برای اونا به وجود میاد .